Thursday, July 26, 2007
تا نظرم عوض نشده و نرفتم برش دارم می رید لینک زیر رو می بینید،سوالی هم نمی پرسید چون معلومه تصویر کیه،بعد این همه مدت دلم خواست علاوه بر خودم دیگران هم ببیننش،خب؟
http://s2.supload.com/free/A_Sandis.jpg/view/
پی نوشت:دیشب به خودم می گفتم دوازده سال نقاشی می کردم،بعد هم رفتم سراغ نوشتن،و الان بعد هفت سال که مستمر دارم می نویسم،احساس می کنم از نقاشیم بیشتر پیشرفت داشتم،شاید اصلا از اول باید می رفتم پی نوشتن...یعنی می شه یه روزی از اون چیزی که تصویرش همیشه تو ذهنمه و باهامه و هرچی ازش می نویسم تمومی نداره،یه روز تصویری خلق بشه که همه از دیدنش همون لذتی رو ببرن که من می بردم...نمی دونم،ولی اگه اون روز زنده بودم شک نکنید که خوش ترین روز زندگیمه! ؟
|
http://s2.supload.com/free/A_Sandis.jpg/view/
پی نوشت:دیشب به خودم می گفتم دوازده سال نقاشی می کردم،بعد هم رفتم سراغ نوشتن،و الان بعد هفت سال که مستمر دارم می نویسم،احساس می کنم از نقاشیم بیشتر پیشرفت داشتم،شاید اصلا از اول باید می رفتم پی نوشتن...یعنی می شه یه روزی از اون چیزی که تصویرش همیشه تو ذهنمه و باهامه و هرچی ازش می نویسم تمومی نداره،یه روز تصویری خلق بشه که همه از دیدنش همون لذتی رو ببرن که من می بردم...نمی دونم،ولی اگه اون روز زنده بودم شک نکنید که خوش ترین روز زندگیمه! ؟
Labels: بانوی کوچک
|
Sunday, July 22, 2007
خب مبارک مردم ورزش دوست باشه این باخت مسخره به تیم فوتبال کره!به هیچ وجه قبول ندارم که اونها خوب بازی کردن،ما به خودمون باختیم و بی تعصبی بعضی از بازیکن هامون که از ترس مصدوم شدن پا به توپ نمی زدن،و البته اصرار عجیب سر مربی تیم ملی به استفاده از بازیکنانی که هیچ آمادگی نداشتن و فقط صرف این که روزگاری مارادونا یا شایدم ماراسه نای آسیا بودن،می بایست فیکس بازی می کردن و حق اون بازیکن بی نام و نشونی که به انگیزه نامدار شدن حاضر بود از جون مایه بذاره تضییع شد و خب سر آمد شاهکار سر مربی صد وبیست دقیقه حفظ جناب خطیبی بود که خب ایشون هم جواب محبت سر مربی رو به خوبی دادن و بالاتر از اون،آوردن طالب لو در دقیقه آخر،احتمالا آقای قلعه نویی اعتقاد عجیبی به کارتون فوتبالیستها داشتن وبدون شک اون قسمتی رو که سر مربی تیم میوا،واکاشی مازو رو سر ضربه پنالتی وارد زمین می کنه و نتیجه می گیره رو دیده بوده و اصلا یادش نبوده همون تیمی که شش بر دو تیم کره رو برد و سر ضربات پنالتی مقابل عربستان شکست خورد،عین همین سناریو رو با عابد زاده تجربه کرده بود که در دقایق آخر به جای نکیسا اومد و حتی عابد زاده عقاب آسیا هم نتونست پنج دقیقه ای خودش رو با شرایط مسابقه وفق بده....یکی نبود بهش بگه اگه این یه تاکتیک موفق در فوتبال بود مربی های با تجربه تر از جناب قلعه نویی بودن که از این روش استفاده کنن....به هر حال،تیم باخت تا ما یکی در میون مقابل کره در این مرحله برده و باخته باشیم..... ؟
پی نوشت اول:می گم این هکر های عراقی با پرشین بلاگ چیکار داشتن که هکش کردن؟شایع شده پرشین بلاگ مجبور شده پسوند وبسایتش رو از کام به آی آر تغییر بده و خب به این ترتیب کلی آدرس لینک باید تو وبلاگها تصحیح بشه! ؟
پی نوشت دوم:با تشکر از دوستانی که در پست قبلی انواع و اقسام پیشنهادات رو بهم دادن،ایشالا در این مورد یه جواب مفصل خواهم نوشت،اما احیانا هیچ یک حاضر هستید در عملی کردن پیشنهاداتتون مشارکت شخصی داشته باشید؟(چشمک+لبخند دندون نما!) ؟
|
پی نوشت اول:می گم این هکر های عراقی با پرشین بلاگ چیکار داشتن که هکش کردن؟شایع شده پرشین بلاگ مجبور شده پسوند وبسایتش رو از کام به آی آر تغییر بده و خب به این ترتیب کلی آدرس لینک باید تو وبلاگها تصحیح بشه! ؟
پی نوشت دوم:با تشکر از دوستانی که در پست قبلی انواع و اقسام پیشنهادات رو بهم دادن،ایشالا در این مورد یه جواب مفصل خواهم نوشت،اما احیانا هیچ یک حاضر هستید در عملی کردن پیشنهاداتتون مشارکت شخصی داشته باشید؟(چشمک+لبخند دندون نما!) ؟
Labels: اعصاب خط خطی
|
Wednesday, July 18, 2007
امروز دقیقا چهار سال از اون ظهر تابستونی می گذره،روزی که آرزو با سلام کردن به من و در واقع پیش قدم شدن در این کار،باب جدیدی رو در زندگیم باز کرد که هر چند به اون جایی که من در ابتدا رویاشو در سر می پروروندم ختم نشد،ولی خالی از فایده هم نبوده....من خیلی نسبت به اون دوران فرق کردم،در بعضی زمینه ها به کلی تغییر کردم،بعضی چیزهام هم مثل روز اول حفظ شده،در هر حال الان که به پشت سرم نگاه می کنم می گم خدا رو شکر که آرزو اون روز بهم سلام کرد چون اگه نمی کرد من الان قطعا این چیزی که هستم نبودم،ممنون از آرزو،ممنون از خودم و ممنون از خدا....... ؟
پ.ن:امیدوارم متوجه بشی که دارم جواب تو رو می دم،خب من باید واقع بین باشم و هرگز فکر نکنم که الان ده پونزده سال پیشه و من همون موقعیتها رو دارم،الان دوران زین به پشتیمه،گرفتی چی می گم؟
|
پ.ن:امیدوارم متوجه بشی که دارم جواب تو رو می دم،خب من باید واقع بین باشم و هرگز فکر نکنم که الان ده پونزده سال پیشه و من همون موقعیتها رو دارم،الان دوران زین به پشتیمه،گرفتی چی می گم؟
Labels: سلام
|
Saturday, July 14, 2007
مجردی هم بد دردیه به خدا!جواب سلام هر دختری رو که می دم،ولو دختر بچه همسایه که سنش رو ضربدر دو هم بکنی هم سن و سال من نمی شه،این دوستهای بی جنبه من شروع می کنن به به و چه چه کردن و مزخرف گفتن!والا این جوری که داره پیش می ره،من نگرانم روزی که ازدواج بکنم از ترس زنم جرئت نکنم اصلا جواب سلام هیچ موجود مونث دیگه ای رو بدم....بد روزگاریه به خدا! ؟
|
Labels: شکوائیه
|
Friday, July 13, 2007
چند روز پیش داشتم روی این موضوع که آدمیزاد از تکرار خودش لذت می بره فکر می کردم...در واقع می شه نوعی از خویشتن دوستی آدمها رو در این علاقه به تکرار شدن دید...شاید برای شما هم پیش اومده باشه که به پدر یا مادرهایی بربخورید که از میون بچه هاشون،روی یکی بیشتر از بقیه حساسیت و تعصب دارن و در واقع مصداق اون جمله معروفن که آروزهای برآورده نشده خودشون رو در بچه هاشون جستجو می کنن...خب حالا چرا این جوریه؟چرا یه فرضا پدر،تاکید داره که پسرش حتما دکتر یا مهندس بشه؟یا فلان مادر دوست داره دخترش با فلان مرد پولدار ازدواج کنه؟
جوابی که من به این سوال دادم این بود که چون اون پدر یا مادر فرضی،در وجود فرندش،خودش رو می بینه،تکرار خودش رو،و دوست داره این تکرار، اون چیزی بشه که خودش در زمانی که در اون سن و سال بوده،آرزو داشته بشه ولی نشده....من فکر می کنم این حالت وقتی فرزند هم جنس اون پدر یا مادر آرزومند باشه و از نظر چهره شبیه به اون،شدید تر نمود پیدا کنه... غافل از این که شمش بدل هرگز شمش اصل نمی شه،هر آدمی رو بهر کاری ساختن و خودخواهیه اگه بخوایم مجبورش کنیم چیزی بشه که شاید اصلا دوست نداشته باشه،حالا به هر بهونه ای که باشه.....یادمه اون موقعها که غصه آرزو برام تازه بود،یه مقاله ای خوندم راجع به این که یه خانومی تو آمریکا،کلی پول داده تا گربه مرده شو براش شبیه سازی بکنن،همون موقع یه پست تو همین وبلاگ نوشتم و گفتم ای کاش می شد من آرزو رو برای خودم بازسازی می کردم و هر چند در اون صورت از نظر سنی خیلی با هم اختلاف سنی پیدا می کردیم،ولی من سرپرستش می شدم و اون رو تبدیل می کردم به چیزی که همیشه در مورد آرزو،آرزو داشتم....می دونی،حالا که بهش فکر می کنم می بینم چقدر این فکر خودخواهانه بوده،باید واقعیات رو اون جوری که هست پذیرفت،اون قدر شجاع بود که به همون دردناکی و تلخی که هست تجربه اش کرد،و این جوریه که آدم دنیا دیده می شه....هنوز آرزو رو دوست دارم،به همون شدت روز اول،منتها این بار با دیدگاه کسی که سومین دهه از زندگیش رو پشت سر گذاشته. ؟
|
جوابی که من به این سوال دادم این بود که چون اون پدر یا مادر فرضی،در وجود فرندش،خودش رو می بینه،تکرار خودش رو،و دوست داره این تکرار، اون چیزی بشه که خودش در زمانی که در اون سن و سال بوده،آرزو داشته بشه ولی نشده....من فکر می کنم این حالت وقتی فرزند هم جنس اون پدر یا مادر آرزومند باشه و از نظر چهره شبیه به اون،شدید تر نمود پیدا کنه... غافل از این که شمش بدل هرگز شمش اصل نمی شه،هر آدمی رو بهر کاری ساختن و خودخواهیه اگه بخوایم مجبورش کنیم چیزی بشه که شاید اصلا دوست نداشته باشه،حالا به هر بهونه ای که باشه.....یادمه اون موقعها که غصه آرزو برام تازه بود،یه مقاله ای خوندم راجع به این که یه خانومی تو آمریکا،کلی پول داده تا گربه مرده شو براش شبیه سازی بکنن،همون موقع یه پست تو همین وبلاگ نوشتم و گفتم ای کاش می شد من آرزو رو برای خودم بازسازی می کردم و هر چند در اون صورت از نظر سنی خیلی با هم اختلاف سنی پیدا می کردیم،ولی من سرپرستش می شدم و اون رو تبدیل می کردم به چیزی که همیشه در مورد آرزو،آرزو داشتم....می دونی،حالا که بهش فکر می کنم می بینم چقدر این فکر خودخواهانه بوده،باید واقعیات رو اون جوری که هست پذیرفت،اون قدر شجاع بود که به همون دردناکی و تلخی که هست تجربه اش کرد،و این جوریه که آدم دنیا دیده می شه....هنوز آرزو رو دوست دارم،به همون شدت روز اول،منتها این بار با دیدگاه کسی که سومین دهه از زندگیش رو پشت سر گذاشته. ؟
Labels: شمش بدل،شمش اصل
|
Saturday, July 07, 2007
رادیو روشن بود و گوینده داشت با یه حاج آقایی در مورد شان و منزلت زن مصاحبه می کرد،تصادفا شنیدم که یارو از قول شیخ کافی گفت که "خداوند زن و مرد رو برابر می دونه ولی زنها رو بیشتر دوست داره!"....همین نقل قول ساده،دیشب قبل خواب مثل خوره افتاده بود به جونم،هرچی بیشتر راجع بهش فکر می کردم به نتایج جالبتری می رسیدم،از جمله این که یا خدا مذکره،یا اگه مذکر نیست،مردها (استغفرالله)حرف تو دهن خدا گذاشتن و از قول اون بیانیه صادر کردن!آخه خیلی عجیبه،اگه جدا خدا زن و مرد رو برابر می دیده،پس چرا ما در طول تاریخ حتی یه پیامبر زن نداریم؟لابد می گید تو کار خدا دخالت نکنم ولی خب آخه یکی دو تا سه تا که نبوده،تاریخ می گه ما صد و بیست و چهار هزار تا پیغمبر داشتیم،اصلا صد تا داشتیم،نه پنجاه تا،یعنی یکی شون نمی بایست زن می بوده؟این عجیب نیست به نظر شما؟
حالا از این بگذریم،در مورد فلسفه پوشش زنها،در این که اگه پوشیده باشن کمتر نگاهشون می کنن که شکی نیست،ولی آیا واقعا خدا گفته زنها این ریختی بگردن؟مگه همه متفق القول نیستن که همون خدایی که با ابراهیم و موسی و عیسی حرف زده با حضرت محمد هم حرف زده؟پس چرا به اونها نگفته زنهاتون این ریختی بگردن،فقط به مسلمونها گفته؟!یعنی خدا یادش رفته بوده به اونها بگه یهو سر حضرت محمد یادش افتاده؟چی؟می گید اسلام از بقیه ادیان کاملتره؟خب پس حالا به این سوالم جواب بدید،همه معتقدیم که خدا کامل و بی عیب و نقصه،خب اگه این جور باشه باید در تمام حالات دینش رو به یک شکل و یک اندازه به پیامبراش ارائه کرده باشه،کوچکترین کم زیادی در این زمینه به معنای اینه که کارش کامل نبوده،قبول دارین؟یه وقت هوس طرفداری از خدا به سرتون نزنه و از جانبش حکم صادر نکنین ها،خدا لازم باشه بلده از خودش دفاع کنه....خلاصه،اینها گوشه ای از افکاری بود که دیشب رهام نمی کرد و بی خوابم کرده بود...آخرش هم به این نتیجه رسیدم که در طول تاریخ مردها به احتمال زیاد یه شیطنتهایی کردن و عقاید خودخواهانه خودشون رو به بهونه این که حرف خداس به کرسی نشوندن،من قبول ندارم خدا به زنها گفته باشه تو گرمای چهل درجه از گرما هلاک شید چون فقط باید ازتون دو تا چشم و نوک بینی معلوم باشه،اصلا خود این حرف عقلانیت خدا رو می بره زیر سوال،چون من که بنده اش هستم می گم جای خدا بودم به مردها می گفتم یاد بگیرید نگاه نکنید و خودتون رو کنترل کنید!آیا اگه به جای مردها در طول تاریخ زنها قدرت حاکم بودن الان در ممالک اسلامی به جای زن،مردها حجاب نداشتن؟من حتی حدس می زنم مثل اسبها چشم بند هم براشون می ذاشتن تا به جز جلوی پاشون چیز دیگه ای رو نبینن....من به اون حرف که می گه حجاب باید درونی باشه نه ظاهری معتقدم،یه زن خودش باید به این نتیجه برسه که چه شکلی بگرده،کسی نباید مجبورش بکنه،اون زنی که دوست داره لخت بگرده،بکشیش هم آخرش لخت می گرده...به جای این که انواع و اقسام پوشش ها و زره ها رو تن زن بیچاره کنیم و بهش بقبولونیم که ارزشش در اینه که شکل ارواح بگرده،بیایم مردها رو درمان کنیم.بله،پس چی؟معلومه که هم هزینه اش بیشتره هم دردسرش!مگه یه مرد به راحتی قبول می کنه که هیز و چشم چرونه؟ولی زن یه فریاد سرش بکشی مطیع می شه،نشد یه برخورد خشن چاشنیش کن و تمام!رام می شه مثل گربه،دیدی؟چه راحت و بی دردسر صورت مسئله رو می شه پاک کرد؟آب از آب هم تکون نخورد!والا به عنوان یه مرد خجالت می کشم بگم که هم جنسهای من بودن که سر زنها رو در طول قرنها به این شکل شیره مالیدن،جدا خجالت می کشم! ؟
پی ان:یهو بر نگردید بگید این فرهاد چه کافر بالفطره ایه!جون من متنی که نوشتم رو با دقت بخونید،من هیچ جا نگفتم خدا وجود نداره بلکه گفتم بعضی حرفها نمی خوره که حرف خدا باشه،احتمالا این وسط یه تحریفی صورت گرفته،مفهوم بود؟خدا کنه! ؟
یه سوال:چرا مردها ژاندارک رو به این خاطر که یه زن بود و ادعایی تو مایه های پیامبری می کرد سوزوندن؟
|
حالا از این بگذریم،در مورد فلسفه پوشش زنها،در این که اگه پوشیده باشن کمتر نگاهشون می کنن که شکی نیست،ولی آیا واقعا خدا گفته زنها این ریختی بگردن؟مگه همه متفق القول نیستن که همون خدایی که با ابراهیم و موسی و عیسی حرف زده با حضرت محمد هم حرف زده؟پس چرا به اونها نگفته زنهاتون این ریختی بگردن،فقط به مسلمونها گفته؟!یعنی خدا یادش رفته بوده به اونها بگه یهو سر حضرت محمد یادش افتاده؟چی؟می گید اسلام از بقیه ادیان کاملتره؟خب پس حالا به این سوالم جواب بدید،همه معتقدیم که خدا کامل و بی عیب و نقصه،خب اگه این جور باشه باید در تمام حالات دینش رو به یک شکل و یک اندازه به پیامبراش ارائه کرده باشه،کوچکترین کم زیادی در این زمینه به معنای اینه که کارش کامل نبوده،قبول دارین؟یه وقت هوس طرفداری از خدا به سرتون نزنه و از جانبش حکم صادر نکنین ها،خدا لازم باشه بلده از خودش دفاع کنه....خلاصه،اینها گوشه ای از افکاری بود که دیشب رهام نمی کرد و بی خوابم کرده بود...آخرش هم به این نتیجه رسیدم که در طول تاریخ مردها به احتمال زیاد یه شیطنتهایی کردن و عقاید خودخواهانه خودشون رو به بهونه این که حرف خداس به کرسی نشوندن،من قبول ندارم خدا به زنها گفته باشه تو گرمای چهل درجه از گرما هلاک شید چون فقط باید ازتون دو تا چشم و نوک بینی معلوم باشه،اصلا خود این حرف عقلانیت خدا رو می بره زیر سوال،چون من که بنده اش هستم می گم جای خدا بودم به مردها می گفتم یاد بگیرید نگاه نکنید و خودتون رو کنترل کنید!آیا اگه به جای مردها در طول تاریخ زنها قدرت حاکم بودن الان در ممالک اسلامی به جای زن،مردها حجاب نداشتن؟من حتی حدس می زنم مثل اسبها چشم بند هم براشون می ذاشتن تا به جز جلوی پاشون چیز دیگه ای رو نبینن....من به اون حرف که می گه حجاب باید درونی باشه نه ظاهری معتقدم،یه زن خودش باید به این نتیجه برسه که چه شکلی بگرده،کسی نباید مجبورش بکنه،اون زنی که دوست داره لخت بگرده،بکشیش هم آخرش لخت می گرده...به جای این که انواع و اقسام پوشش ها و زره ها رو تن زن بیچاره کنیم و بهش بقبولونیم که ارزشش در اینه که شکل ارواح بگرده،بیایم مردها رو درمان کنیم.بله،پس چی؟معلومه که هم هزینه اش بیشتره هم دردسرش!مگه یه مرد به راحتی قبول می کنه که هیز و چشم چرونه؟ولی زن یه فریاد سرش بکشی مطیع می شه،نشد یه برخورد خشن چاشنیش کن و تمام!رام می شه مثل گربه،دیدی؟چه راحت و بی دردسر صورت مسئله رو می شه پاک کرد؟آب از آب هم تکون نخورد!والا به عنوان یه مرد خجالت می کشم بگم که هم جنسهای من بودن که سر زنها رو در طول قرنها به این شکل شیره مالیدن،جدا خجالت می کشم! ؟
پی ان:یهو بر نگردید بگید این فرهاد چه کافر بالفطره ایه!جون من متنی که نوشتم رو با دقت بخونید،من هیچ جا نگفتم خدا وجود نداره بلکه گفتم بعضی حرفها نمی خوره که حرف خدا باشه،احتمالا این وسط یه تحریفی صورت گرفته،مفهوم بود؟خدا کنه! ؟
یه سوال:چرا مردها ژاندارک رو به این خاطر که یه زن بود و ادعایی تو مایه های پیامبری می کرد سوزوندن؟
Labels: فلسفه برابری زن با مرد
|
Tuesday, July 03, 2007
شبکه سه امروز عصر داشت خشم اژدهای بروسلی رو نشون می داد،با این که ده بار تا به حال این فیلم رو دیدم و دیگه مثل دوران نوجوونیم که عشق بروسلی شدن منو کشته بود،برام جذاب نبود،ولی خالی از لطف هم نبود....یه زمانی چقدر دوست داشتم یه رزمی کار واقعی بشم که یه تنه صد نفر رو حریفه و ضرباتی استثنایی و خیره کننده می زنه...اتفاقا دنبالش هم رفتم،دو سه رشته رزمی رو تا یه جاهایی دنبال کردم،ولی می دونی،مشکل اینجا بود که من اون مایه اصلی رزمی کار شدن،یعنی جرئت زدن رو نداشتم.....آره خلاصه در حالی که بروسلی در صفحه تلویزیون داشت جلو چشمم وور و وور آدم نقش زمین می کرد ما هم یاد قدیمها کردیم....یادمه یه خانومی تو همسایگی ما بود که پسرش با من هم بازی بود،بهم می گفت چقدر تو شبیه بروسلی هستی!....و خب من از میون آرزوهای دوران بچگی و نوجوونیم که شامل نقاش و رزمی کار و دروازه بان و دوبلور و هنرپیشه سینما شدن بود شدیم مهندس برق!!!چیزی که اگه تو بچگی ازم می پرسیدن محال بود بتونم حدسش بزنم!هرچند الانم من خودم رو بیشتر یه نویسنده می دونم تا مهندس....سایت کتابم رو دیدین؟خبر دارین در ظرف دو ماه دویست تا بازدید کننده داشته؟
پی ان:رز آرکانا اسم یه فنه که من خیلی دوستش دارم،ماله یه بازی رزمیه و من همیشه اجراش می کنم،البته گوینده ژاپنی به همون دلیلی که تو پستهای قبلیم توضیحش دادم اشتباها اون رو لز آلکانا تلفظ می کنه که خب در کل قضیه تفاوتی ایجاد نمی کنه...مهم اون فنه خوشکله که پنج ضربه،چهار تا وارو به سمت جلو و یه قیچی به سمت عقب....دختره هم خیلی خوشکل و نرم اجراش می کنه...ملتفت شدین؟شک دارم!(چشمک)..... ؟
Res Arkana
|
پی ان:رز آرکانا اسم یه فنه که من خیلی دوستش دارم،ماله یه بازی رزمیه و من همیشه اجراش می کنم،البته گوینده ژاپنی به همون دلیلی که تو پستهای قبلیم توضیحش دادم اشتباها اون رو لز آلکانا تلفظ می کنه که خب در کل قضیه تفاوتی ایجاد نمی کنه...مهم اون فنه خوشکله که پنج ضربه،چهار تا وارو به سمت جلو و یه قیچی به سمت عقب....دختره هم خیلی خوشکل و نرم اجراش می کنه...ملتفت شدین؟شک دارم!(چشمک)..... ؟
Res Arkana
Labels: استریت فایتر ای اکس پلاس آلفا
|