<$BlogRSDURL$>

Friday, July 13, 2007

چند روز پیش داشتم روی این موضوع که آدمیزاد از تکرار خودش لذت می بره فکر می کردم...در واقع می شه نوعی از خویشتن دوستی آدمها رو در این علاقه به تکرار شدن دید...شاید برای شما هم پیش اومده باشه که به پدر یا مادرهایی بربخورید که از میون بچه هاشون،روی یکی بیشتر از بقیه حساسیت و تعصب دارن و در واقع مصداق اون جمله معروفن که آروزهای برآورده نشده خودشون رو در بچه هاشون جستجو می کنن...خب حالا چرا این جوریه؟چرا یه فرضا پدر،تاکید داره که پسرش حتما دکتر یا مهندس بشه؟یا فلان مادر دوست داره دخترش با فلان مرد پولدار ازدواج کنه؟
جوابی که من به این سوال دادم این بود که چون اون پدر یا مادر فرضی،در وجود فرندش،خودش رو می بینه،تکرار خودش رو،و دوست داره این تکرار، اون چیزی بشه که خودش در زمانی که در اون سن و سال بوده،آرزو داشته بشه ولی نشده....من فکر می کنم این حالت وقتی فرزند هم جنس اون پدر یا مادر آرزومند باشه و از نظر چهره شبیه به اون،شدید تر نمود پیدا کنه... غافل از این که شمش بدل هرگز شمش اصل نمی شه،هر آدمی رو بهر کاری ساختن و خودخواهیه اگه بخوایم مجبورش کنیم چیزی بشه که شاید اصلا دوست نداشته باشه،حالا به هر بهونه ای که باشه.....یادمه اون موقعها که غصه آرزو برام تازه بود،یه مقاله ای خوندم راجع به این که یه خانومی تو آمریکا،کلی پول داده تا گربه مرده شو براش شبیه سازی بکنن،همون موقع یه پست تو همین وبلاگ نوشتم و گفتم ای کاش می شد من آرزو رو برای خودم بازسازی می کردم و هر چند در اون صورت از نظر سنی خیلی با هم اختلاف سنی پیدا می کردیم،ولی من سرپرستش می شدم و اون رو تبدیل می کردم به چیزی که همیشه در مورد آرزو،آرزو داشتم....می دونی،حالا که بهش فکر می کنم می بینم چقدر این فکر خودخواهانه بوده،باید واقعیات رو اون جوری که هست پذیرفت،اون قدر شجاع بود که به همون دردناکی و تلخی که هست تجربه اش کرد،و این جوریه که آدم دنیا دیده می شه....هنوز آرزو رو دوست دارم،به همون شدت روز اول،منتها این بار با دیدگاه کسی که سومین دهه از زندگیش رو پشت سر گذاشته. ؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com