Saturday, May 24, 2008
هزارمین بازدید کننده هم وبسایت کتابم رو دید...اهل تبلیغ به اون شکل که فکرشو بکنی نیستم ولی خب این مطلب رو اینجا نوشتم تا همیشه یادم بندازه که چه موقعی آمار بازدید کننده هام چهار رقمی شد....درنا!داری مشهور می شی ها!..................................... ؟
|
Labels: درنا
|
Sunday, May 18, 2008
Sunday, May 11, 2008
هوس کردم یه مدتی ننویسم،نمی دونم چقدر می تونم دوام بیارم چون نوشتن برام مثل یک نیازه،منتها این روزها چون این نیاز با نوشتن ادامه کتابم در طول روز ارضا می شه،دیگه وقتی می آم خونه و پای کامپیوتر می شینم در خودم نیرویی برای وبلاگ نویسی پیدا نمی کنم....نمی دونم،شاید همین فردا به سرم زد و دوباره نوشتم،ولی فعلا تصمیمم بر ننوشتنه...سعی می کنم بهتون سر بزنم،به یه بازیابی هم احتیاج دارم،اگه نخوام اسمش رو بذارم مرخصی موقت....چی؟بازنشستگی؟عمری عزیز!من تا روزی که جون داشته باشم می نویسم،منتها محل و زمانش می تونه متغیر باشه،نمی خوام ادعا کنم ولی می دونم که به همون اندازه ای که یک خانوم در طول روز می تونه حرف بزنه می تونم بنویسم،و این مربوط به یه ماه و دوماه نیست،از وقتی خودمو شناختم این جوری بودم...خب دیگه خودستایی بسه،براتون روزهای خوبی رو آرزو می کنم،سعی می کنم فرهاد خوبی باشم و بهتون سر بزنم....پس فعلا! ؟
پی نوشت: راستی کسی کتی مارچ منو نمی بینه؟هر کی دیدش بهش بگه دلم هواشو کرده! ؟
|
پی نوشت: راستی کسی کتی مارچ منو نمی بینه؟هر کی دیدش بهش بگه دلم هواشو کرده! ؟
Labels: فعلا معتکف می شویم
|
Thursday, May 01, 2008
خب به سلامتی شب دهم اردیبهشت هم طبق سنت هر ساله دو تا منور به یاد آرزو در روز تولدش در کردیم که خالی از لطف نبود،میون شلیکهای اولی یه خانومه که می خواست از کنارمون رد بشه برگشته بهمون می گه:آقا می شه خاموشش کنین تا من رد شم؟...سر شلیک دومی هم دوتا فینچ که شاید مجموع سن شون رو هم دیگه به سن من نرسه برگشتن با ناز و غمزه می فرماین مگه الان چهارشنبه سوریه؟!..خلاصه که ما به هر ترتیبی بود ولو برای چند دقیقه یاد و خاطره ای که برامون محترم بود رو زنده کردیم و لحظات خوبی رو داشتیم.......خب عزیزان من به احتمال قریب به یقین یه دو سه روزی نیستم،می رم شمال ویلای یکی از دوستانم و می دونم دلتون برام تنگ می شه و برام سفر خوبی رو آرزو می کنین،پس تا روز دوشنبه که بر می گردم بچه های خوبی باشین و شب مسواک بزنین و مشقهاتون رو بنویسین و مامانی رو اذیت نکنین.....خوش بگذره بهم و به شما بیشتر،به امید دیدار،بای بای!............ ؟
|
Labels: آخر خود تحویل گیری
|