Sunday, February 14, 2010
این چند وقته خصوصا یکی دو هفته اخیر خیلی فشار کار روم زیاد بود،خب دور و برمو خیلی شلوغ کرده بودم و هر چی بیشتر خودتو درگیر کنی بیشتر اعصاب و روانت تحت فشاره...از شانس خوبمون،البته بهتره بگم از بی تدبیری حضرات،پروژه هم به محض افتتاح منفجر و حال همه گرفته شد...بابا وقتی می گن یه کاری هنوز تموم نشده،دو ماه دیگه کار داره،و می آن می گن نخیر،الا و للا الان افتتاحش کنید،نتیجه همین می شه که نصف شبی با صدایی مهیب می ترکه...بعد هم مقصر اونیه که دیوارش از همه کوتاهتره...خدا رو شکر که ما پیمانکار نیستیم فقط............ ؟
خب البته همه اتفاقات اخیر هم بد نبود،بعد از چند رفت و آمد و اصلاح و اعمال نظر،بالاخره پوستر هامون برای چاپ در سررسید سالانۀ ووشو تصویب شد،اگه همه چیز خوب پیش بره اوایل اسفند چاپ و تکثیر می شه و قراره به زبان انگلیسی و چینی برگردونده و از طرف انجمن ووشو در سطح کشور توزیع و نمونه هایی هم برای کشور چین ارسال بشه....هفته پیش هم یه گروه خبری از هونگ کونگ اومدن سر تمریناتمون و ازمون فیلم و گزارش خبری تهیه کردن...کار به هیجانش ندارم،ولی واقعا جای تاسف بود که از اون سر دنیا می آن و برای فعالیت های ورزشی و هنری ما ارزش قائل می شن،اون وقت از مملکت خودمون سراغی که نمی گیرن هیچ،کسی هم اگه می آد فقط برای تخریب و ضربه زدن و حسادت ورزیه.... ؟
این پنجشنبه که گذشت نه قبلیش مسابقات رشته ما بود،شاخه مبارزاتی...من که میونه ای با ضد و خورد ندارم و شاخه ام نمایشیه،ولی به درخواست استادم قرار شد به عنوان خبرنگار آزاد،مسابقات رو پوشش تصویری بدم....من هم که از اونهاییم که با سر می رم تو پیشامد،مدام دور رینگ می چرخیدم و از گوشه و کنار سرک می کشیدم و سعی داشتم کوچکترین نکات رو از چهرۀ عرق کرده و خسته مبارزین گرفته تا حرص خوردن های مربی هاشون در گوشۀ زمین رو بگیرم و خلاصه یکی دو بار کم نمونده بود که مبارزین در حال کتک کاری روی سرم آوار بشن....جالب بود روی هم رفته و آخرش هم به همراه نفرات برگزیده بهم تقدیر نامه دادن و تشویق شدیم و این حرفها.......جای همه خالی بعدش هم خانوم چینی هه که از حامیان فعالیت های ماست،منو به صورت ویژه همراه چند تا از همکاران چینیش به منزل دعوت کرد تا از غذای سنتی چینی که برای عیدشون پخته بود بخوریم....جالبه که چینی ها عید بهارشون الانه و عادت دارن مثل ما که برای عید سبزی پلو با ماهی می پزیم،یه غذای مخصوص که شبیه سمبوسه اس ولی کوچیکتر بپزن....خیلی هم این غذا خوش خوراکه و ابعادش کمی از گز بزرگتره و اینه که همین طوری بشینی یهو می بینی یه بشقاب خوردی....شاید هم من خوشم اومده بود چون خانوم چینی هه با ذوق می گفت که ایرونی ها معمولا غذاهای ما رو نمی پسندن....بهش گفتم آخه شایع شده که چینی ها حشرات می خورن،خندید و گفت اون فقط در یکی از ایالات چینه به اسم گوانجو،که خودمون هم حالمون از چیزایی که می خورن به هم می خوره!.................. ؟
خلاصه که روی هم رفته بد نبوده،ایشالا این پروژه هه هم با خوشی به سرانجام برسه و من یه نفس راحت بکشم....راستی ولنتاین مبارک،ایشالا همه دل هاشون آروم،کامشون شیرین و قلبشون از عشقی زلال لبریز باشه....دو سال پیش بود فکر کنم،یه فراخوان برای ولنتاین زده بودم،یکی از دوستان برگشت در جوابش یه حرفی زد که خلاصه برای ابد دینایش کردم...البته اینو همین جوری تعریف کردم،برداشت هر کسی از ولنتاین و چنین مناسبت هایی متفاوته،ولی خب شخصا این نفس هدیه دادن و به یاد هم بودن رو خیلی دوست دارم،وقتی هدیه می دم خودم از طرف مقابلم احساس بهتری پیدا می کنم،ولی خب معمولا بعد از هدیه دادن توهمات و تصوراتی به وجود می آد که لطف کار رو از بین می بره.................بگذریم،این کامنت دونی من جدیدا بهم پیغام می ده که سرویسم داره بسته می شه و قراره پولی بشه و تو یا پول بده یا کامنتهات رو بردار برو،ما که تا پست قبلی هرچی بود ذخیره کردیم،خب از شانس من بوده که اون زمانی که من از بلاگ اسپات اکانت می گرفتم هنوز کامنتدونی نداشت و دلم هم نمی آد اینجا رو رها کنم،شیش سال زمان کمی نیست،اون هم واسه من که وقتی به چیزی بند می کنم به این راحتی ولش نمی کنم،شنیدم می شه وبلاگ رو با کل محتویاتش به جاهای دیگه منتقل کرد،هرچند زیاد هم به اسباب کشی میل ندارم،ولی صبر می کنم این سه چهار روزی که جناب کامنتدونی بهم فرجه داده بگذره،ببینم چی می شه،یه وقت دیدی خودش درست شد.....خب خیلی حرف زدم،نه؟بعید می دونم کسی کلشو خونده باشه ولی اگه خوندید ممنون،ایشالا که ایام خوبی پیش رو داشته باشید،همراه با شادی و سلامتی و پیروزی! ؟
|
خب البته همه اتفاقات اخیر هم بد نبود،بعد از چند رفت و آمد و اصلاح و اعمال نظر،بالاخره پوستر هامون برای چاپ در سررسید سالانۀ ووشو تصویب شد،اگه همه چیز خوب پیش بره اوایل اسفند چاپ و تکثیر می شه و قراره به زبان انگلیسی و چینی برگردونده و از طرف انجمن ووشو در سطح کشور توزیع و نمونه هایی هم برای کشور چین ارسال بشه....هفته پیش هم یه گروه خبری از هونگ کونگ اومدن سر تمریناتمون و ازمون فیلم و گزارش خبری تهیه کردن...کار به هیجانش ندارم،ولی واقعا جای تاسف بود که از اون سر دنیا می آن و برای فعالیت های ورزشی و هنری ما ارزش قائل می شن،اون وقت از مملکت خودمون سراغی که نمی گیرن هیچ،کسی هم اگه می آد فقط برای تخریب و ضربه زدن و حسادت ورزیه.... ؟
این پنجشنبه که گذشت نه قبلیش مسابقات رشته ما بود،شاخه مبارزاتی...من که میونه ای با ضد و خورد ندارم و شاخه ام نمایشیه،ولی به درخواست استادم قرار شد به عنوان خبرنگار آزاد،مسابقات رو پوشش تصویری بدم....من هم که از اونهاییم که با سر می رم تو پیشامد،مدام دور رینگ می چرخیدم و از گوشه و کنار سرک می کشیدم و سعی داشتم کوچکترین نکات رو از چهرۀ عرق کرده و خسته مبارزین گرفته تا حرص خوردن های مربی هاشون در گوشۀ زمین رو بگیرم و خلاصه یکی دو بار کم نمونده بود که مبارزین در حال کتک کاری روی سرم آوار بشن....جالب بود روی هم رفته و آخرش هم به همراه نفرات برگزیده بهم تقدیر نامه دادن و تشویق شدیم و این حرفها.......جای همه خالی بعدش هم خانوم چینی هه که از حامیان فعالیت های ماست،منو به صورت ویژه همراه چند تا از همکاران چینیش به منزل دعوت کرد تا از غذای سنتی چینی که برای عیدشون پخته بود بخوریم....جالبه که چینی ها عید بهارشون الانه و عادت دارن مثل ما که برای عید سبزی پلو با ماهی می پزیم،یه غذای مخصوص که شبیه سمبوسه اس ولی کوچیکتر بپزن....خیلی هم این غذا خوش خوراکه و ابعادش کمی از گز بزرگتره و اینه که همین طوری بشینی یهو می بینی یه بشقاب خوردی....شاید هم من خوشم اومده بود چون خانوم چینی هه با ذوق می گفت که ایرونی ها معمولا غذاهای ما رو نمی پسندن....بهش گفتم آخه شایع شده که چینی ها حشرات می خورن،خندید و گفت اون فقط در یکی از ایالات چینه به اسم گوانجو،که خودمون هم حالمون از چیزایی که می خورن به هم می خوره!.................. ؟
خلاصه که روی هم رفته بد نبوده،ایشالا این پروژه هه هم با خوشی به سرانجام برسه و من یه نفس راحت بکشم....راستی ولنتاین مبارک،ایشالا همه دل هاشون آروم،کامشون شیرین و قلبشون از عشقی زلال لبریز باشه....دو سال پیش بود فکر کنم،یه فراخوان برای ولنتاین زده بودم،یکی از دوستان برگشت در جوابش یه حرفی زد که خلاصه برای ابد دینایش کردم...البته اینو همین جوری تعریف کردم،برداشت هر کسی از ولنتاین و چنین مناسبت هایی متفاوته،ولی خب شخصا این نفس هدیه دادن و به یاد هم بودن رو خیلی دوست دارم،وقتی هدیه می دم خودم از طرف مقابلم احساس بهتری پیدا می کنم،ولی خب معمولا بعد از هدیه دادن توهمات و تصوراتی به وجود می آد که لطف کار رو از بین می بره.................بگذریم،این کامنت دونی من جدیدا بهم پیغام می ده که سرویسم داره بسته می شه و قراره پولی بشه و تو یا پول بده یا کامنتهات رو بردار برو،ما که تا پست قبلی هرچی بود ذخیره کردیم،خب از شانس من بوده که اون زمانی که من از بلاگ اسپات اکانت می گرفتم هنوز کامنتدونی نداشت و دلم هم نمی آد اینجا رو رها کنم،شیش سال زمان کمی نیست،اون هم واسه من که وقتی به چیزی بند می کنم به این راحتی ولش نمی کنم،شنیدم می شه وبلاگ رو با کل محتویاتش به جاهای دیگه منتقل کرد،هرچند زیاد هم به اسباب کشی میل ندارم،ولی صبر می کنم این سه چهار روزی که جناب کامنتدونی بهم فرجه داده بگذره،ببینم چی می شه،یه وقت دیدی خودش درست شد.....خب خیلی حرف زدم،نه؟بعید می دونم کسی کلشو خونده باشه ولی اگه خوندید ممنون،ایشالا که ایام خوبی پیش رو داشته باشید،همراه با شادی و سلامتی و پیروزی! ؟
Labels: این روزها و ولنتاین و این حرفها
|