Tuesday, December 22, 2009
تعداد کسانی که می آن کامنت می ذارن و آدرس نمی ذارن داره زیاد می شه،من هم که این اواخر سرم شلوغه،یادم نمی مونه کی چی گفته و اگه وبلاگ نداشته باشه بعدا یادم می ره جوابشو بدم،پس خانوم من،آقای من،اقلا وبلاگ نداری یه آدرسی از خودت بذار که بدونم کجا می شه از خجالتت در اومد.....مرسی! ؟
پاییز 88 هم به همین سرعت گذشت...برای من که خوب بود،یادمه پارسال موقع بدرقه کردنش گفتم که بهم خوش گذشته و سعی می کنم سال بعد دوست داشتنش(دوست داشتن پاییز) رو تمرین کنم و خب می شه گفت تا حد زیادی موفق بودم...پاییز عزیز باهم خیلی خوش بودیم،تا سال بعد که یه سال بزرگتر می شیم،منتظرت خواهم بود.....و اما زمستون،قبلا هم گفتم که وقتی می رسم به دی ماه می گم که سال تموم شد...واقعا هم همیشه برام زمستون زود گذشته...حتا اون سالی که کنکور داشتم و دور از جون همه تون عین خر می زدم توی سر خودم و درس می خوندم....گاهی باورم نمی شه و از خودم می پرسم من چه طور بعد از مدرسه هفت ساعت و وقتی کلاس هامونو تعطیل کردیم روزی چهارده ساعت درس می خوندم؟...خب در هر زمانی یه انگیزه هایی داریم که بعد که هدفش برآورده شد فراموش می شه و ازش فقط یه خاطره می مونه که به تدریج حالت افسانه ای پیدا می کنه.......؟
کریسمس در پیشه،ما مطابق معمول هر سال خریدمون رو خواهیم رفت،حتا اگه از آسمون سنگ بباره!هرچند الان دو سه سالی می شه که من خریدی به اون شکل انجام نمی دم،ولی همین به جا آوردن سنتی که خودمون باب کردیم و ازش بیشمار خاطرۀ خوب داریم،لذت و مزۀ خودشو داره.....دوست دارم بابا نوئل امسال برام یه چیز خوب از کیسه اش در بیاره!یه چیزی که غافلگیرم کنه!...البته بهم ثابت شده که جزو اونهایی که شانس خرکی می آرن نیستم ولی خب چیزی از کائنات کم نمی شه اگه یه بار هم من قهرمان چنین پیش آمدهایی باشم.........دیگه کم کم برم،استادم برگشته و من می خوام برای اولین بار بعد از مراجعتش از چین برم سر تمرین....جمعه ای استادمون به علت خستگی سفر و مشغلۀ کاری نتونست بیاد ولی من خودم تنهایی تمرین کردم و آخر سر دو تا از پسرها اومدن،خانومها هم افتخار ندادن...خب لابد چین رفتن و دیگه کلاسشون به ما نمی خوره!(چشمک)...شوخی کردم،دخترای کلاس ما انصافا همه خوب و متواضعن......این هم تبلیغ کلاسمون،برم که کلی کار دارم....یادم باشه سری بعد که می آم در جواب دوستانی که در مورد چین اظهار نظر کردن یه چیزایی بگم...خوش باشید و زمستون خوبی در پیش داشته باشید
|
پاییز 88 هم به همین سرعت گذشت...برای من که خوب بود،یادمه پارسال موقع بدرقه کردنش گفتم که بهم خوش گذشته و سعی می کنم سال بعد دوست داشتنش(دوست داشتن پاییز) رو تمرین کنم و خب می شه گفت تا حد زیادی موفق بودم...پاییز عزیز باهم خیلی خوش بودیم،تا سال بعد که یه سال بزرگتر می شیم،منتظرت خواهم بود.....و اما زمستون،قبلا هم گفتم که وقتی می رسم به دی ماه می گم که سال تموم شد...واقعا هم همیشه برام زمستون زود گذشته...حتا اون سالی که کنکور داشتم و دور از جون همه تون عین خر می زدم توی سر خودم و درس می خوندم....گاهی باورم نمی شه و از خودم می پرسم من چه طور بعد از مدرسه هفت ساعت و وقتی کلاس هامونو تعطیل کردیم روزی چهارده ساعت درس می خوندم؟...خب در هر زمانی یه انگیزه هایی داریم که بعد که هدفش برآورده شد فراموش می شه و ازش فقط یه خاطره می مونه که به تدریج حالت افسانه ای پیدا می کنه.......؟
کریسمس در پیشه،ما مطابق معمول هر سال خریدمون رو خواهیم رفت،حتا اگه از آسمون سنگ بباره!هرچند الان دو سه سالی می شه که من خریدی به اون شکل انجام نمی دم،ولی همین به جا آوردن سنتی که خودمون باب کردیم و ازش بیشمار خاطرۀ خوب داریم،لذت و مزۀ خودشو داره.....دوست دارم بابا نوئل امسال برام یه چیز خوب از کیسه اش در بیاره!یه چیزی که غافلگیرم کنه!...البته بهم ثابت شده که جزو اونهایی که شانس خرکی می آرن نیستم ولی خب چیزی از کائنات کم نمی شه اگه یه بار هم من قهرمان چنین پیش آمدهایی باشم.........دیگه کم کم برم،استادم برگشته و من می خوام برای اولین بار بعد از مراجعتش از چین برم سر تمرین....جمعه ای استادمون به علت خستگی سفر و مشغلۀ کاری نتونست بیاد ولی من خودم تنهایی تمرین کردم و آخر سر دو تا از پسرها اومدن،خانومها هم افتخار ندادن...خب لابد چین رفتن و دیگه کلاسشون به ما نمی خوره!(چشمک)...شوخی کردم،دخترای کلاس ما انصافا همه خوب و متواضعن......این هم تبلیغ کلاسمون،برم که کلی کار دارم....یادم باشه سری بعد که می آم در جواب دوستانی که در مورد چین اظهار نظر کردن یه چیزایی بگم...خوش باشید و زمستون خوبی در پیش داشته باشید
Labels: ننه سرما سلام
|