<$BlogRSDURL$>

Thursday, December 17, 2009

خیلی بده که آدم آمپر شنگولیش(حالا شما ترجمه کن سرحالی که بعد وصلش نکنی به آب شنگولی!) چسبیده باشه به ته صفحه،تازه یه کم هم بیرون زده باشه،اون وقت این آسمون این طور گرفته و بی ریخت شده باشه....ببخشیدا،اه اه!آخه این هم شد آب و هوا؟رغبت نمی کنم دم پنجره برم!.....این چند روز ماموریت بودم،این پست قبلی هم که می بینید موقعی نوشتم که خسته و کوفته از سفر کاری چند روزه برگشته بودم و شور سوباسایی و ما نمی بازیم و خیلی می بخشید ماتحت آسمون رو جر می دیم در من حلول کرده بود و از اونجا که ظاهرا حرف هم نمی تونم توی دلم نگه دارم و بلندگو دستم بدن به ابعاد کرۀ زمین فریاد می کشم،خلاصه اومدیم یه خودی نشون بدیم و بگیم ما هم هستیم........ ؟
خب بالاخره بر و بچ ما هم از چین برگشتن...البته من هنوز هیچ کدومشون رو ملاقات نکردم ولی شنیده ها حاکی از موفقیت گروهه...جالبه ها!هیچ باورتون می شه که یکی از دلایل استقبال از اونها این بوده که حجاب داشتن؟از قرار معلوم برای چینی ها خیلی جالب بوده که یه ورزش هفت هزار ساله که در تمام دنیا به یک شکل داره اجرا می شه،در ایران با تغییراتی مواجه شده و در واقع بهتره بگم بهش یه چیزایی اضافه و ایرانیزه اش کردن.......روی هم رفته بچه ها اجراهای خوبی داشتن و آبرو داری کردن و حتا گفته می شه در حضور مقامات بلند پایه چینی اجرای برنامه داشتن و از استادمون همراه با تعدادی از شاگردان نمونه گزارش خبری و مصاحبه تهیه شده و خلاصه کلی کلاس کشور ما در این زمینه رفته بالا!....خوش به حالشون از مدرسه شائولین- که من آرزوشو دارم برم چون تمام بزرگان هنرهای رزمی چینی فارغ التحصیل اونجان- و دیوار چین و شهر ممنوع بازدید داشتن و خلاصه در کنار تمرین ، چینی ها حسابی بردن گردوندنشون و تازه گفتن از این به بعد هر سال بیاید!....خدائیش دعا کنید سال دیگه آقا ما رو بطلبه و به زیارت کشور نسل اژدها نایل بیایم!آمین یا رب شائولین!(لبخند دندون نما!).......خب دیگه براتون بگم که....آره،این کارفرمای ما یه قول هشت الهفتی از پیمانکار مادر مردۀ ما گرفته که باید تا بیست و دوی بهمن پروژه رو تموم کنی وگرنه جیزتون می کنم(ولی بی شوخی می کنه ها،میلیونها تومن پولشونو یهو نمی ده!)خلاصه ما هم که مشاوریم و باید خیلی می بخشید،دور از جون همه،عین چوپون بالا سر کار وایسیم تا مبادا غفلتی صورت بگیره.....من نیومده باز باید هفته دیگه برم ماموریت و در این هوای زمهریر بندۀ سرمایی نقش مارکوپولو رو ایفا کنم........... ؟
خب دیگه،کم کم کرکره مونو بکشیم بالا....بریم یه کم جای دیگه بنویسیم که پشتش یه هفته ای هست داره باد می خوره....مواظب خودتون باشید بچه ها،آخر هفته خوبی داشته باشید
بعدا نوشت:داشتم گوش می دادم گفتم شاید شما هم دوست داشته باشید،لینک زیر آهنگ لالایی چوبینه،همونی که مادرش براش می خوند تا بخوابه،البته همراهش یه نقاشی هم همراه کردم که برگرفته از یه صحنه ایه که بعید می دونم تلویزیون جمهوری اسلامی پخشش کرده باشه و مربوط به جایی می شه که رولی(دخترک مینی ژوپ دار)چوبین رو در آغوش می گیره و براش لالایی می خونه تا خوابش
ببره...دوست داشتید دانلود کنید
http://rapidshare.com/files/322055410/Chobin.rar.html

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com