<$BlogRSDURL$>

Monday, September 14, 2009

خب ظاهرا امسال هم قراره سال موفقی باشه...یادمه پارسال یه شب خوابم نبرد و در تاریکی شب مشغول فکر کردن شدم و برای خودم سه چهار هدف دست نیافتنی-برای اون دوران دست نیافتنی-در نظر گرفتم و با خودم گفتم اگه این اهداف تا پایان سال برآورده بشن سال هشتاد و هفت سال موفقی خواهد بود و خب این اتفاق افتاد و من هنوز هم می گم که پارسال موفق ترین سال عمرم بوده...خوشبختانه این حالت به امسال هم سرایت پیدا کرد و از اول سال موفقیتهای کوچک و بزرگی نصیبم شد که خب شاید بارزترینش که براتون هم اینجا گفتم قبولیم در آزمون بازیگری بود...اما خب،هدف بزرگتر،امکانات بزرگتری رو می طلبه،در مورد بازیگری هم به رغم قبولی گفتن باید دو تا دورۀ هشت ماهه بگذرونی که خب شهریه اش برای من خدا تومن بود و مجبور شدم ازش چشمپوشی کنم....در هر صورت ظاهرا قراره راه جدیدی پیش روم باز بشه،جمعۀ دو هفتۀ پیش برای تمرین شائولین به پارک رفته بودم که سر و کلۀ یه خانوم چینی پیدا شد،تمرین ما رو دید و خوشش اومد و با استادمون مشغول صحبت شد،خب من هم به خاطر تسلط بر زبان انگلیسی به عنوان مترجم فراخونده شدم،معلوم شد خانومه نمایندۀ شاخه فرهنگی چین در ایرانه و قصد داره برنامه های فرهنگی در ایران انجام بده و دنبال کسانی می گرده که به فرهنگ چین علاقمند باشن و چون شائولین ورزش ملی کشورشونه مایل بود بدونه آیا ما حاضریم باهاش همکاری کنیم؟نیکی و پرسش؟؟(لبخند دندان نما)...دیروز با این خانوم جلسه داشتیم و خب اگه واقعا اون چیزی که این خانوم گفت صحت داشته باشه و اون بتونه کمک های لازم رو بهمون بکنه بعید نیست در آتیه نزدیک ما اولین کسانی باشیم که برای معرفی هنر رزمی چینی به ایران در قالب یک فیلم،به کشور چین اعزام بشیم...البته این هنوز در حد حرفه و هنوز هیچی مشخص نیست ولی خب راه جدیدیه که چشم انداز خوبی هم داره...برای شروع قرار شده در یک سمینار خصوصی با حضور سفیر چین در ایران،ما اجرای برنامۀ رزمی داشته باشیم و اگه عملکردمون رضایت بخش بود بهمون حق عضویت می دن و این می شه شروع ماجرا....خب،گر از حکمت ببندد دری،ز رحمت گشاید در دیگری....البته این شعر رو من با اجازۀ خودم برای خدا نمی گم،یه وقت ذوق نکنه!(لبخند شیطانی)......... ؟
دیشب سر یه موضوعی مدتی رو وسط شب بیدار بودم و در این مواقع سعی می کنم با فکر کردن هم دوباره خوابم ببره هم از وقتم مفید استفاده کنم و معمولا هم در چنین شرایطی به نتایج جالبی می رسم...از جمله دیشب به این نتیجه رسیدم که ما ایرانی ها همواره در حال دادن مسابقه "من خوبم!" هستیم!....بقیه ملیت ها رو نمی دونم ولی فهمیدم ما ها خیلی راحت سعی می کنیم از خودمون چهره ای رو به نمایش بذاریم که نیستیم و هم و غم و دغدغه مون اینه که در کوران رقابت من خوبم بودن عقب نمونیم...خیلی پیش اومده که در مسیر اومدن از محل کار به منزل خوردم به پست یه همسایه و اون تمام راه رو در مورد حسنات و امتیازات بچه هاش گفته و تعریفی رو ارائه کرده که در ذهن من تصویر بچگی انیشتن مجسم شده....همه اش تعریف،همه اش قمپز در کنی،مبادا یه وقت عیب خودتو بگی ها!از سقف برو بالا!!...البته بد نیست آدم به توانمندی های خودش آگاه باشه ولی این که بخواد حریصانه و انگار مسابقه باشه،هرجا می رسه از اهمیت و خوبی و امتیازات خودش بگه به نظرم بی مورده....فقط ایجاد حساسیت و حسادت می کنه،اون هم به چیزی که اصلا ممکنه وجود خارجی نداشته باشه،چه بسا من بعضی وقتها به سرم زده صحت بعضی از ادعاهایی رو که می شنوم مشخص کنم و به نتایجی رسیدم که بهتر دیدم حرفی در موردش نزنم وگرنه آبروی طرف می ره....هان؟تو مگه خودت کم از خودت تعریف می کنی؟خب من که نگفتم نمی کنم،دقت کنی از اول که شروع کردم تعریف کردن ماجرا گفتم ما این جوری هستیم،یعنی من هم خواسته و ناخواسته جزوش می شم،ولی خب خدا رو شکر یه چیزی رو مطمئنم این که حسادتی به کسی ندارم و اگه فرضا بشینه سه ساعت از امتیازات خودش بگه ککم هم نمی گزه و هیچ خودمو به زحمت نمی اندازم که فرضا یه چیزی بگم که جلوش کم نیارم،از این نظر در بخش قابل ملاحظه ای از وقت و اعصاب و انرژی مغزیم صرفه جویی می شه.......خب،منبر امروز چه طولانی شد،بعید می دونم همه از اول تا آخرشو بخونن،اون دوست عزیزتر از جانم که می دونم خط آخر رو فقط می خونه پس بدون که پست امروز ما در مورد فواید استفاده از پوشک بچه بوده که اگه خواستی کامنت بدی مجبور نشی کل حرفهای منو بخونی!....روز خوش،موفق باشید بچه ها

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com