<$BlogRSDURL$>

Thursday, December 18, 2008

می دونی،داره خنده ام می گیره،به یه نتیجه ای رسیدم که البته چندان هم بد نیست ولی خب....عمر نوح باید داشته باشم تا خوشحال کننده تر باشه....شما رو نمی دونم ولی من هیچ یک از آرزوهام،حتا آرزوهای دوران کودکیم رو،از یاد نبردم،حسرتی که اون دوره ها به خاطر نرسیدن به چیزی که می خواستم داشتم،هرگز در من خاموش نشد،بلکه زیر خاکستر زمان پنهان موند و مواقعی خودش رو نشون می داد.....و حالا،می بینم که با گذشت زمان،به یکی یکی شون دارم می رسم،ولی به قول شهریار،آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟....نا شکر نیستم،در آغوش گرفتن چیزی که زمانی تمام آرزوم بوده،حتا سالها بعد که از شر و شور افتاده،خالی از لطف نیست،وقتی نگاهش می کنم،وقتی به دستش می آرم،یه جور دلسوزی دلنشین وجودم رو فرا می گیره،به خودم می گم بهایی که باید می پرداختم تا به دستت بیارم فقط سالهای عمرم بود....در هر صورت،باز خدا رو شکر....لابد قراره عمر نوح کنم و خودم خبر ندارم...چون هنوز یه آرزو هست،که در آغوش کشیده نشده،و لابد چون یکی از بزرگترین آرزوهامه،باید سالهای بیشتری به پاش بریزم تا به دستش بیارم،آره می دونم برای آرزوهای بزرگ باید همه چیزت رو بدی،ولی خب چیزی که برای من آرزوی بزرگه،شاید برای یه نفر دیگه به دست آوردنش آب خوردن باشه،بعله آدمها با هم فرق دارن...ولی فکر نمی کنی زیادی فرق دارن؟(خنده!)...در هر صورت،اگه این رمز موفقیت منه،تنها چیزی که باید بخوام اینه که زیاد عمر کنم،چون گویا قراره با صبر کردن به همه آرزوهام برسم....خودمونیم،این آخری که بهش رسیدم عجیب داره بهم مزه می ده،عجیب....ولی هر داشتنی،یه روی بد هم داره،فعلا من دارم روی خوبش رو تجربه می کنم،پس فعلا خوش باشم و بیام اینجا شما رو در شادیم سهیم کنم تا روزی که روی بدش نصیبم بشه!البته مطمئن باشید اون روز نمی آم اینجا غر بزنم و اوقاتتون رو تلخ کنم،هواتون رو دارم بچه ها(چشمک).....خوش باشید و روزهای روشن و موفقی در پیش رو داشته باشید......................... ؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com