<$BlogRSDURL$>

Thursday, September 18, 2008

اولین باری که رفتم جایی استخدام بشم،یه فرم تست روانشناسی گذاشتن پیش روم و گفتن پرش کن!...برام جالب بود که یه شرکتی،درمورد خصوصیات اخلاقی پرسنلش حساسیت نشون می ده و بنابراین سعی کردم خیلی صادقانه فرم رو تکمیل کنم و هر جا که به مشکل بر می خوردم،مسئولش رو صدا می زدم و باهاش بحث می کردم تا دقیقا منظور سوال رو متوجه بشم...خلاصه زد و ما در اون شرکت استخدام شدیم و مشاور و مسئول روابط انسانی شون که ازم اون تست رو گرفته بود،یه روز صدام زد و گفت:من به زودی از این شرکت می رم،بیا تا من در مورد نتایج تست باهات یه صحبتی بکنم...یادمه یه بعد از ظهری بود رفتم پیشش،مدتی حرف زدیم،اون برگه ای رو که پر کرده بودم جلوم گذاشت و در مورد جوابهایی که داده بودم بحث کردیم،جالب بود که می گفت ما برای این که بفهمیم افراد موقع جواب دادن با ما صادق بودن یا نه،چند تا تست انحرافی گذاشتیم و شما همه رو جوری جواب دادی که نشون می ده باهامون صادق بودی،بر این اساس....شروع کرد روی یک منحنی خصوصیات اخلاقیم رو گفتن،خب با این که در اون زمان سنم خیلی کمتر از الان بود و خودشناسی کمتری از خودم داشتم،ولی اکثر موارد رو از قبل در مورد خودم می دونستم و برام دلگرم کننده بود که خودم رو درست شناختم،ولی خب دو مورد بود که از نظر اون آقا در حد نرمال نبود،اولی شاخص اعتماد به نفسم بود که طرف گفت پایینه و باید روش کار کنم،دیگری شاخص انعطاف پذیری و کنار اومدن با شرایط بود که طرف گفت بسیار بالاتر از حد معمول در اومده و معتقد بود من قادرم با هر شرایطی کنار بیام.....یادش به خیر،وقتی اون شب نتایج رو به مادرم گفتم،خندید و گفت که نتیجه تست غلط بوده،چون از نظر مادرم من آدم بسیار با اعتماد به نفس و انعطاف ناپذیری بودم.......سالها از اون روز می گذره و من حالا که در مورد اون خاطره فکر می کنم،به این نتیجه رسیدم که هیچ یک از اونها،روانشناس و مادرم،اشتباه نمی گفتن،من اعتماد به نفسم بالاست ولی نه در هر جا و هر کاری،در واقع اون روانشناس متناسب با محیط کاری که قرار بود در اون کار بکنم اون تست رو طراحی کرده و نتیجه گرفته بود که من برای اون تیپ کار اعتماد به نفس کمی دارم و باید روی خودم کار کنم،که خب گذشت سالها و تجربه خیلی از مسائل از جمله محیط گند پر از تزویر و خاله زنک بازی و زیر آب زنی کار در ایران،که دست کمی از روابط اجتماعی و همسایگیش نداره،خیلی در تغییر دیدگاهم موثر بود و حالا من در محیط کار اعتماد به نفس خوبی دارم،و اما در مورد انعطاف پذیری،باز حق با روانشناس و مادرم بود،من جاهایی که قدرتمند باشم،کمتر از خودم انعطاف نشون می دم،ولی جاهایی که بدونم در تعیین یا تغییر شرایط تاثیر گذار نیستم،یه حالتی از انعطاف پذیری بالا دارم که کمکم می کنه به شکل اون شرایط در بیام،به قول خودم که شخصیت آدمها رو به چهار دسته آب،خاک،باد و آتش تقسیم می کنم،من شخصیتم بیشتر به آب برده که در عین قدرتمندی،جایی که لازم باشه به شکل ظرفش در می آد....نشون به اون نشون که من در جای کار اولم با رئیسی دو سال و دو ماه کار کردم،که قبل از من هفت هشت ده نفر از همکارهای با سابقه حتا یک هفته هم باهاش کار نکرده بودن،چون بسیار آدم دیکتاتور،شکاک و مردم آزاری بود،و من به عنوان اولین رئیس عمرم،با بدترین آدم ممکن کارم رو شروع کردم،موندم،مقاومت کردم،و در آخر پدرشو در آوردم و بعد رفتم(چشمک)....بعله خلاصه این بود حکایت شخصیت بنده....فکرشو بکن منی که اگه یه روز بیرون نمی رفتم بی تاب می شدم،الان بیش از دو هفته اس که به خاطر مریضی و بعد مصدومیت،از خونه بیرون نرفتم ولی تونستم خودمو سرحال نگه دارم و به قول خارجی ها هومسیک نشم....اینا تعریف از خودم نبود،هدف از گفتن این ماجرا ها این بود که ما اگه بتونیم از خودمون و توانمندی هامون شناخت درستی داشته باشیم،خیلی راحت تر و بی دردسر تر زندگی می کنیم و کمتر با اطرافمون دچار مشکل می شیم....موفق باشید،هر کسی کتابم رو خونده و نظری داره بیاد با هم یه بحثی در موردش بکنیم،همه به جز اونی که ویندوزش" سیو تارگت از" نداره!!!! ؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com