<$BlogRSDURL$>

Monday, September 08, 2008

اون قدر از اون روزهای خاطره انگیز فاصله گرفتم،شاید به اندازه سنی که در اون دوران داشتم،که احساس می کنم همه اون وقایع رو در خواب دیدم و این من نبودم که تجربه شون کردم...کاش بزرگ شدن اختیاری بود....کدوم خواننده بود می گفت وایسا دنیا من می خوام پیاده شم؟
بالاخره کتاب دوم هم رفت برای پرینت شدن،سال 84 سی تومن دادم واسه سه نسخه،الان که سال 87 هستش همون پول رو دادم برای دو نسخه،احتمالا وقتی جلد سوم رو آماده کنم این پول رو با یه چیزی سر باید بدم فقط برای یک نسخه!گرونی بد گازشو گرفته....آماده سازی مطالب جلد سوم رو شروع کردم،البته به این زودی شاید شروع به نوشتنش نکنم،با بازخوردهایی که از جلد دوم گرفتم و دارم می گیرم،می دونم توقعات از جلد سوم بالاتر خواهد بود،بنابراین تا احساس نکنم که نمی تونم چیزی بالاتر از جلد دوم بنویسم شروع به نوشتنش نمی کنم،ولی مطالبش آماده ان،کمی روش باید فکر کنم،ایشالا به زودی مشغول نوشتنش می شم....تا قسمت چی باشه....فعلا! ؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com