<$BlogRSDURL$>

Sunday, August 03, 2008

ديشب قبل از خواب طبق روال هميشگي داشتم واسه خودم فكر مي كردم،به اين نتيجه رسيدم كه ديگه چيزي به جاويدان شدن آدميزاد نمونده....گفته مي شه كه دانشمندان دارن راههايي رو براي ثبت و نگهداري اطلاعات مغز پيدا مي كنن و خب فكرشو بكنيد كافيه تمام اطلاعات مغز يك نفر جايي ذخيره بشه و بعدا همون اطلاعات رو در مغز هر آدمي كار بذاري مي شه همون آدم اولي كه ديگه ممكنه الان وجود خارجي نداشته باشه،به عبارتي ديگه شكل ظاهري افراد ديگه اهميت خودش رو از دست مي ده و فقط مغز مهم مي شه....حالا از اونجايي كه من هميشه وقتي به يه چيز جدي فكر مي كنم سعي مي كنم وجهه كميكش رو هم در نظر بگيرم،با خودم مي گفتم اگه فرضا به اشتباه اطلاعات مغزي يك مرد به مغز يك زن يا برعكس منتقل بشه چي مي شه؟احتمالا نتيجه اش بايد شبيه اين موارد ترانس سكشوال(دو جنسيتي)ها از آب در بياد!؟يا مثلا اين اطلاعات رو بريزن تو سر يه ميمون؟خب شكي نيست كه ميمونه دانشمند مي شه...خلاصه ديدم اين مبحث ذخيره اطلاعات مغز افراد خيلي مي تونه دستمايه قرار بگيره و اگه روش حسابي فكر بشه شايد بتونه موضوع يه داستان و حتا فيلم باشه...ايده اوليه مهمه وگرنه با اين امكانات فعلي ديگه همه مي تونن فيلم بسازن.......فرصتي كه داشتم داره تموم مي شه،يه فراغتي پيدا كرده بودم واسه نوشتن كه يه حسود بهره كش داره سعي مي كنه از بين ببردش،خب و من چون زورم بهش نمي رسه فقط بايد سعي كنم از چند قطره باقي مونده استفاده لازم رو ببرم و قال قضيه رو بكنم....اين هفته يه بخش ديگه تموم مي شه و از هفته بعد بخش آخر....دو هفته هم كه بيشتر از مرداد نمونده،ببينم مي ذارن رو برنامه پيش برم؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com