Wednesday, April 09, 2008
چه زود می گذره!چشم به هم زدم چهار سال گذشت...وبلاگم رو می گم،نوزدهم این ماه تولد چهار سالگیش بود...و در چه دورانی هم بناش کردم،با خاک یکسان بودم و کوهی از ناگفته ها روی شونه هام سنگینی می کرد...ولی خب خدا رو شکر الان احساس آرامش می کنم...برام جالبه که چرا با این که هر دو ضربه بزرگ عاطفی رو در زندگیم در فصل بهار خوردم،یکی دوازدهم فروردین هشتاد و سه و دیگری بیست و پنج اردیبهشت هفتاد و چهار،ولی باز هم بهار رو دوست دارم،باز وقتی شروع می شه دوست دارم از نو عاشق بشم...اون سایه شیطون گریزان بیش از هر موقعی شبهای بهار می آد سراغم و منو از ماوام بیرون می کشه...هنوز هم که هنوزه دوست دارم دنباش کنم،مثل همیشه از دستم فرار می کنه،ولی خب یه روزی بالاخره هر دومون خسته می شیم و اون روزه که می گیرمش....وبلاگ جون تولدت مبارک!دیگه داری برای خودت مردی می شی ماشالا ها!آخرش هم همه خواهند رفت و من و تو فقط می مونیم،مثل اون روزها،مثل سال هشتاد و سه،مثل سال هفتاد و چهار....تولدت مبارک،یه نفس عمیق بکش،بعد چهارتا شمعی که توی دلم برات روشن کردم فوت کن! ؟
|
Labels: تولدش مبارک
|