<$BlogRSDURL$>

Thursday, February 21, 2008

درسته که هوا دوباره فروکش کرده،ولی اون بو،همون بویی که ترکیبی است عطر گل و رطوبت خاکی که داره دوباره جون می گیره،بیشتر و بیشتر به مشام می رسه...به روزهای پایانی سال نزدیک می شیم،همیشه وقتی اسفند از راه می رسه،یه شور و حالی شروع می کنه تو دلم جوونه زدن،یه جور سرخوشی مبهم،همه اش منتظر یه خبرخوبم،یه پیشامد خوشایند......یادمه اولین باری که این حالت رو به خوبی احساس کردم بیست و دو سالم بود،با خوشحالی توی سر رسیدم با خودکار آبی نوشتم:بابا نوئل هدیه ای رو که دو ماه پیش بهم نداد رو قراره این موقع بده!...روزها پشت سر هم می گذشتن ولی نیومدنش منو نا امید نمی کرد،آخر هر روز،تو برگ مربوط به اون روز می نوشتم:بابا نوئل دیر کرده،ولی حتما می آد.....و خب تا به امروز من هر سال این موقع منتظر اومدنش هستم،هرچند بعد از این همه سال دیگه اون نوجوون خیالپرداز و رویایی نیستم،ولی این باعث نمی شه که آرزوهای قدیمیم رو فراموش کنم،هر آرزویی یک روزی برآورده می شه،فقط باید زمانش فرا برسه،آدم صبور به تموم آرزوهاش می رسه،بابا نوئل من هم بالاخره یک روزی می آد...دعا می کنم اون روز،روز آخر عمرم باشه،چون این بهونه ای است که همیشه با انگیزه و جستجوگر و منتظر باقی بمونم و برای رسیدن به آرزوم تلاش کنم،همیشه این موقع یکی برام آرزو بود،یک زمانی مجازی،یک زمانی حقیقی،ولی تاثیرگذاریش همیشه باعث پیشرفتم می شد،از دل همین آرزوها بیشمار خلاقیت و زیبایی خلق شد،اهل نصیحت کردن نیستم،ولی دوست دارم این یه مورد رو ازم یادگاری داشته باشید،توی کوره امیدواری همه چیز می شه ریخت،پس اگه می خوای سردت نشه،هرچیزی دم دستته بریز توش........ ؟
این پستم بیشتر جنبه صحبت با خود رو داشت،خب مدتیه که دوستانم کمتر باهام حرف می زنن و من به حکم همون توصیه بالا،برای این که سردم نشه،خودمو هیزم می کنم...... ؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com