Tuesday, January 08, 2008
لامصب این خط اون قدر کنده امروز،اومدم یه پست بنویسم،قشنگ یه ربع منتظر شدم تا این صفحه ایدتور بیادش...خب البته نباید زیاد هم متوقع بود،تو این زمستون سرد،که دو روز هم تعطیلی اجباری توش نصیب هم وطنان عزیز شده،تنها سرگرمی بی دردسر همین اینترنته،وقتی پاتو از خونه نمی تونی بذاری بیرون و کمترین خسارتی که ممکنه ببینی اینه که در چهار قدم راه رفتن بیست بار پاهات بیاد جلو چشمات(نگفتم لنگهات تا خدای نکرده سوء تعبیر نشه!)عقل حکم می کنه که در خونه گرم و نرمت بمونی و به تنها تفریح موجود پناه بیاری...هرچند از یه منبع موثق شنیدم دولت داره به بهونه توسعه فیبرنوری،سرویسهای ای دی اس ال رو جمع می کنه،حالا جالبه در عمل با فیبرنوری هم سرعت خط همون لاک پشتی سابق می مونه ولی خب آقایون به این بهونه که سرعت خط رو زیاد کردیم می خوان بقیه سرویسها رو جمع بکنن،شد اصلا این دولت بذار آب خوش از گلوی مردم،به خصوص جوونها پایین بره؟یه دلخوشی دارن این جوونها اون هم اینترنته،بگیرید ازشون تا خیال حسود تنگ نظر متحجر احمقانه انعطاف ناپذیرتون راحت بشه! ؟
و اما در حالی که بیرون دما شیرین منفی ده درجه اس،و جنبنده ای در کوچه و خیابون دیده نمی شه،بنده راضی به حداقل امکانات موجود،زندگی راحتی دارم...می شه گفت این ای دی اس ال به موقع به فریادم رسید تا تنهایی رو هرچه کمتر احساس کنم،جدا برای تغییر ذائقه و پر کردن وقت،این یه رقم بهتون توصیه می کنم...در این هفت هشت ده روزی که این سرویس رو گرفتم،دو تا فیلم جدید دانلود کردم،به یه منبع کامل از پلنگ صورتی کلاسیک دست پیدا کردم که صد و بیست و چهار قسمتش رو برای دانلود گذاشته که تا الان حدود شصت قسمتش رو گرفتم،آلبوم جدید بریتنی اسپیرز رو گرفتم،چند قسمت از کاتون مورد علاقه ام ممول رو دانلود کردم به انضمام فیلم کیفیت دی وی دی زندگی بروسلی که متاسفانه از شانسم دوبله روسی از کار در اومد!!و خب کلی چیز دیگه هم تو نوبت دارم که بخوام بگم خودش می شه یه پست....وخب این در حالیه که من خودم یه روز رو چسبوندم تنگ این دو روز تعطیلی و زودتر رفتم به استقبال و از طرفی رئیس جونم هم رفته ماموریت و طبق شنیده ها اونجا زمین گیر شده و نتونسته برگرده،هرچند طفلی گناه داره،ولی خب از اونجایی که بهترین رئیس ها هم نفرت برانگیزن،بد نیست گاهی اوقات خدا یه دستی به سر و گوششون بکشه و بهشون یه حالی بده....همه اش نمی شه که ما شخصیت اول ماجراهای ضدحالی باشیم که!..........خلاصه در حالی که احتمالا رئیس عزیزم حتی در این لحظاتی که من دارم این پست رو منتشر می کنم تو شهرستان غریب و در دفتر سردی که شرکت به پرسنلش می ده داره از سرما دندونهاش تیریک تیریک به هم می خوره،من قاه قاه دارم به تیکه های پلنگ صورتی می خندم!لابد می گید چقدر بدجنسم؟شاید،ولی یادم باشه یه بار شرایط بدی رو که شرکت خاک بر سرمون با این همه سابقه و ادعا برای پرسنلش به خصوص در ماموریت فراهم کرده براتون بنویسم و این که رئیسهامون چطور در کمال پاچه خواری ما رو با کمترین امکانات جوری به ماموریت می فرستن که انگار ما سوار سیمرغ هستیم و شبها تو پر قو می خوابیم،بلکه متوجه بشید وقتی می گم حقشه رئیسم تو اون دفتر سرد نمور شرکتمون در شهرستان بمونه تا بفهمه چه چیزی رو در کمال...(این سه نقطه فحش بود که تو دلم دادم)به ما حقنه می کنه!...یه کم تند رفتم ها؟البته جوری نوشتم که همه نفهمن،بد ادبی رو معمولا در لفافه و جملات سنگین هم می شه کرد،شما سخت نگیرین..... ؟
پی نوشت:دختر همسایه هم دخترای زمان خودمون...اگه در این سه چهار روز یکی از نوجوونهای امروزی رو دیدید مشغول برف بازی،من هم دیدم،جالبه یکشنبه شب که تازه داشت برف می بارید،وقتی رفته بودم سمت پارک نزدیک خونمون،دو سه تا دختر دیدم،همسایه البته،همگی دخترای زمون خودم،یکی شون رو چند سالی بود رویت نکرده بودم،از این خوشکل مشکل قد بلند صورت اروپایی ها است و من فکر می کردم تا به حال صد بار پسرهای بی بخار محل خواستگاریش کردن و بردنش به سلامتی،ولی دیدم نه،سر و مر و گنده اومده با خواهر کوچیکش که اونم الان سنی داره،برف بازی می کنه....هر دو مجرد،ولی تیپها همه به روز!دست کم نیم میلیون تومن خرج رنگ و لعاب قیافه شون بود....چقدر سالها سریع می گذرن؟این خواهر کوچیکه از لاغری مثل مارمولک بود،یه شلوار بلند مشکی و تنگ می پوشید با یه تی شرت سبز،موها خرگوشی،می اومد ما رو دعوا می کرد که چرا جلو خونه شون بازی می کنیم!حالا چند سالش بود اون موقع؟شاید به زور ده سال!خواهرش سیزده چهارده سالش بود و من شونزده هیفده سال....زمان گویا برای اونها هم نگذشته...همه موندیم داریم ترشی می اندازیم،خب البته اونها چون خرج ریختشون می کنن اصلا انگار نه انگار سنی دارن،ببینی می گی بیست سالشونه،بی خود نیست می گن مایه دار باش،نه پیر می شی،نه غصه می خوری،نه دردی می گیری...خب البته اینا به نظر من فقط شعاره...تا زمانی که خوشبختی خریدنی نباشه،میون فقیر و غنی چندان تفاوتی نیست...اینم مثلا قرار بود پی نوشتم باشه که خودش شد یه پست!برم،برم که وقت ناهاره،چند تا پلنگ صورتی هم دانلود کردم هنوز تماشا نکردم...بهتون خوش بگذره بچه ها،تو برف بازی هاتون جای من رو هم خالی کنید...................................... ؟
|
و اما در حالی که بیرون دما شیرین منفی ده درجه اس،و جنبنده ای در کوچه و خیابون دیده نمی شه،بنده راضی به حداقل امکانات موجود،زندگی راحتی دارم...می شه گفت این ای دی اس ال به موقع به فریادم رسید تا تنهایی رو هرچه کمتر احساس کنم،جدا برای تغییر ذائقه و پر کردن وقت،این یه رقم بهتون توصیه می کنم...در این هفت هشت ده روزی که این سرویس رو گرفتم،دو تا فیلم جدید دانلود کردم،به یه منبع کامل از پلنگ صورتی کلاسیک دست پیدا کردم که صد و بیست و چهار قسمتش رو برای دانلود گذاشته که تا الان حدود شصت قسمتش رو گرفتم،آلبوم جدید بریتنی اسپیرز رو گرفتم،چند قسمت از کاتون مورد علاقه ام ممول رو دانلود کردم به انضمام فیلم کیفیت دی وی دی زندگی بروسلی که متاسفانه از شانسم دوبله روسی از کار در اومد!!و خب کلی چیز دیگه هم تو نوبت دارم که بخوام بگم خودش می شه یه پست....وخب این در حالیه که من خودم یه روز رو چسبوندم تنگ این دو روز تعطیلی و زودتر رفتم به استقبال و از طرفی رئیس جونم هم رفته ماموریت و طبق شنیده ها اونجا زمین گیر شده و نتونسته برگرده،هرچند طفلی گناه داره،ولی خب از اونجایی که بهترین رئیس ها هم نفرت برانگیزن،بد نیست گاهی اوقات خدا یه دستی به سر و گوششون بکشه و بهشون یه حالی بده....همه اش نمی شه که ما شخصیت اول ماجراهای ضدحالی باشیم که!..........خلاصه در حالی که احتمالا رئیس عزیزم حتی در این لحظاتی که من دارم این پست رو منتشر می کنم تو شهرستان غریب و در دفتر سردی که شرکت به پرسنلش می ده داره از سرما دندونهاش تیریک تیریک به هم می خوره،من قاه قاه دارم به تیکه های پلنگ صورتی می خندم!لابد می گید چقدر بدجنسم؟شاید،ولی یادم باشه یه بار شرایط بدی رو که شرکت خاک بر سرمون با این همه سابقه و ادعا برای پرسنلش به خصوص در ماموریت فراهم کرده براتون بنویسم و این که رئیسهامون چطور در کمال پاچه خواری ما رو با کمترین امکانات جوری به ماموریت می فرستن که انگار ما سوار سیمرغ هستیم و شبها تو پر قو می خوابیم،بلکه متوجه بشید وقتی می گم حقشه رئیسم تو اون دفتر سرد نمور شرکتمون در شهرستان بمونه تا بفهمه چه چیزی رو در کمال...(این سه نقطه فحش بود که تو دلم دادم)به ما حقنه می کنه!...یه کم تند رفتم ها؟البته جوری نوشتم که همه نفهمن،بد ادبی رو معمولا در لفافه و جملات سنگین هم می شه کرد،شما سخت نگیرین..... ؟
پی نوشت:دختر همسایه هم دخترای زمان خودمون...اگه در این سه چهار روز یکی از نوجوونهای امروزی رو دیدید مشغول برف بازی،من هم دیدم،جالبه یکشنبه شب که تازه داشت برف می بارید،وقتی رفته بودم سمت پارک نزدیک خونمون،دو سه تا دختر دیدم،همسایه البته،همگی دخترای زمون خودم،یکی شون رو چند سالی بود رویت نکرده بودم،از این خوشکل مشکل قد بلند صورت اروپایی ها است و من فکر می کردم تا به حال صد بار پسرهای بی بخار محل خواستگاریش کردن و بردنش به سلامتی،ولی دیدم نه،سر و مر و گنده اومده با خواهر کوچیکش که اونم الان سنی داره،برف بازی می کنه....هر دو مجرد،ولی تیپها همه به روز!دست کم نیم میلیون تومن خرج رنگ و لعاب قیافه شون بود....چقدر سالها سریع می گذرن؟این خواهر کوچیکه از لاغری مثل مارمولک بود،یه شلوار بلند مشکی و تنگ می پوشید با یه تی شرت سبز،موها خرگوشی،می اومد ما رو دعوا می کرد که چرا جلو خونه شون بازی می کنیم!حالا چند سالش بود اون موقع؟شاید به زور ده سال!خواهرش سیزده چهارده سالش بود و من شونزده هیفده سال....زمان گویا برای اونها هم نگذشته...همه موندیم داریم ترشی می اندازیم،خب البته اونها چون خرج ریختشون می کنن اصلا انگار نه انگار سنی دارن،ببینی می گی بیست سالشونه،بی خود نیست می گن مایه دار باش،نه پیر می شی،نه غصه می خوری،نه دردی می گیری...خب البته اینا به نظر من فقط شعاره...تا زمانی که خوشبختی خریدنی نباشه،میون فقیر و غنی چندان تفاوتی نیست...اینم مثلا قرار بود پی نوشتم باشه که خودش شد یه پست!برم،برم که وقت ناهاره،چند تا پلنگ صورتی هم دانلود کردم هنوز تماشا نکردم...بهتون خوش بگذره بچه ها،تو برف بازی هاتون جای من رو هم خالی کنید...................................... ؟
Labels: هوا بس ناجوانمردانه سرد است
|