<$BlogRSDURL$>

Saturday, November 03, 2007

این روزها کارم بعد از نوشتن شده فیلم تماشا کردن...در حالی که بیرون از اتاقم و تو خیابونهای تاریک و ساکت محلمون مگس پر نمی زنه،من جلو کامپیوتر نشستم،لم دادم روی صندلی و دارم با فراغ خاطر فیلم تماشا می کنم...خدا این زندگی راحت رو ازم نگیره ولی خب همه چیز موقتیه...در هر صورت این شگرد جدیدمه برای پر کردن وقت و فرار از تنهایی...گاهی دلم واسه کوچه هامون تنگ می شه....کوچه هایی که شاید نزدیک به بیست سال باشه که شبها توش قدم زدم،تنها یا با دیگران،و از وجب به وجبش کلی خاطره خوب و بد دارم...هرچند به نظر من خاطره بد وجود نداره،هر خاطره ای حتی تلخ ترینش بعد از مدتی با لبخند ازش یاد خواهد شد....بله می گفتم که گاهی دلم واسه بیرون رفتن،قدم زدن،منظره پارک رو تماشا کردن،به حوض گرد و درخت پهلوش سلام گفتن و در تاریکی غبار آلود شب به دنبال گمشده همیشگیم گشتن تنگ شده...خب،بعد این همه سال کوچه گردی،یه پاییز و زمستون به خودم مرخصی بدم که ایرادی نداره....دیگه خبری از اون روح سرگردانی که منو از خونه بیرون می کشید نیست...همون روحی که من به شکل بانویی نوجوان و شیطون می دیدمش و در جستجوش همه جا رو صد دفعه زیر پا می گذاشتم..... ؟
چند روز پیش تصادفا یه سری دی وی دی کارتونی دستم رسید از جمله همون رابین هودی که ما ایرانیا سالها عادت داشتیم شب عید از برنامه کودک شبکه یک تماشاش کنیم...البته با هرازان سانسور....خلاصه با برادرم نشستیم تماشا کنیم،دیدیم میون زبونهای انتخابیش،زبون چینی هم داره،گفتیم یه دیدی بزنیم ببینیم رابین هود به زبون چینی چه مزه ای داره!!...خلاصه در وصفش همون بس که اولش هر چی گوش می دادیم اسمی از رابین هود میون دیالوگهای شخصیتهای فیلم نمی شنیدیم،این شد که زدیم جلو و رفتیم سر صحنه ای که پرنس جان بعد از اون گندی که به مسابقه تیراندازیش زده می شه،هیس رو از داخل بشکه می آره بیرون و ماره که حسابی آب شنگولی زده بوده در حالت مستی بهش می گه پی جی عزیز اون یارو لک لکه رابین هود بود!و پرنس جان تکرار می کنه رابین هود و مار نگون بخت رو شیش جفت گره می زنه به تیر خیمه...خلاصه اونجا بود که متوجه شدیم چینی ها به رابین هود می گن "لوبین هاد"!!.....هر هر هر!چرا می خندیدن؟خوبه چینی ها هم به ما بخندن بگن شما چرا سیپروس رو می گین قبرس یا هونگری رو می گین مجارستان؟....به این نتیجه رسیدم که هر اسمی رو باید فقط از اهل همون زبان بشنویم،فکرشو بکن بری چین و بگی می خوام دیداری
از پایتختتون پکن داشته باشم و اونها بر و بر تماشات کنن و بگن تا جایی که ما یادمونه اسم پایتخت ما "بجینگه" نه پکن! ؟
یه چیزی برام مثل رزو روشن شده...اون هم این که من در این دنیا به تمام آرزوهای مادیم خواهم رسید،ولی آرزوی معنوی......شاید بعدا در این مورد یه پستی نوشتم............................. ؟
تازه اضافه شده:در پی استقبال از آهنگ ژاپنی آنت،بدین وسیله اعلام می کنم که آهنگ زبان اصل کارتونهای آن شرلی با موهای قرمز،خانواده دکتر ارنست،هنا دختری در مزرعه،هایدی،بابا لنگ دراز،مهاجران،زنان کوچک،هزاران کیلومتر در جستجوی مادر-مارکو-،نیلو و فلندی،ممول،بچه های کوه تاراک،باخانمان،پینوکیو،رامکال،سندباد و ماجراهای تام سایر موجود می باشد،کسی اگه دوست می داره،بهم بگه براش بفرستم،منتها یهو نگید همه شا!من خطم دایال آپه هنوز و نمی تونم یهو یه خروار آپ لود کنم! ؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com