Tuesday, October 23, 2007
این که آدم در سن سی سالگی تا این حد احساس نشاط و سرزندگی بکنه و شور دوره نوجوونی رو بیش از هر وقت دیگری در قلبش حس کنه کاریه که شاید فقط از من بربیاد،البته حمل بر خودستایی نشه،ولی پاییزی رو به یاد ندارم که در اون تا این حد سرحال بوده باشم و این درحالیه که نسبت به سالهای قبل تنهاتر شدم و از لشگر شکست خورده دوستان سابقم،تقریبا کسی باقی نمونده....خلاصه خودمم در عجبم که چی باعث می شه تا این حد سرزنده،باروحیه و اعتماد به نفس باشم و البته می دونم که این دوران موقتیه،اصلا دنیا حساب و کتابش روی یک موج سینوسی واقع شده و به زبون لری یه روز در اوجی و روز دیگه در قعر،و اتفاقا این نغییر مداوم باعث می شه زندگی برات یکنواخت نباشه و قدر چیزایی رو که داری بیشتر بدونی....می دونید،یه چیزی رو در مورد خودم به وضوح دارم احساس می کنم،اون هم اینه که من علیه غم و ناراحتی علم مخالفت افراشتم...یعنی چی؟این جوری بهت بگم که من سخت ترین استرسها رو حالا چه با دلیل چه بی دلیل به خودم وارد کردم،دوران سختی رو از نظر روحی پشت سر گذاشتم،اونهایی که الان می آن بهم می گن تو خوشی زده زیر دلت یا سرت شلوغه یا احیانا از این که دیگه مثل خودشون زانوی غم بغل نگرفتم شاکین،در واقع اون روی سکه منو ندیدن...زیاد دور نیست...کافیه روی اولین پستهایی که تو این وبلاگ نوشتم کلیک کنی...ببین چی بودم،کجا بودم،و حالا به کجا رسیدم....قضاوت با خواننده ولی خب من از شرایط فعلیم خیلی راضی ترم،درسته که به قیمت فدا کردن و فراموش کردن خیلی چیزا تموم شده،ولی عوضش الان اگه یکی ازم تعریف بکنه،من هم در اون تعریف دلپذیر از نظر احساسی باهاش شریکم،نه این که قهرمان تعاریف دیگران باشم ولی خودم قلبا از اون چیزی که هستم لذت نبرم........... ؟
خب،اولا که می خوام ای دی اس ال بگیرم چون به این نتیجه رسیدم که این ماه وقتی قبض تلفن بیاد بدون شک از ترس برخورد دمپایی و کفگیر باید تو خیابون بخوابم،به نظر من هم شرایطش روی هم رفته خوبه،سرعتش بالاست و قیمتش مناسب شده،هرچند در مقایسه با فن آوری روز سرعتش هیچ به حساب می آد...ولی خب ما که عادت دارم!مگه همین پیکان -لگن چهل ساله-رو به قیمت روز تو پاچه مون نمی کنن؟؟
و دیگه این که،مرسی از این استقبال پرشور،خیلی وقت بود دکونم این طور شلوغ نشده بود،دمتون گرم بچه ها!.....دیگه این که،ایشالا شما هم دلاتون شاد باشه،کار سختی نیست،فقط باید مثل من به مرحله ای برسین که دیگه حالتون از غمگین بودن به هم بخوره!....بهله......ما بریم....منتظرتونم،پیشششش من بیاید...تا بعد
|
خب،اولا که می خوام ای دی اس ال بگیرم چون به این نتیجه رسیدم که این ماه وقتی قبض تلفن بیاد بدون شک از ترس برخورد دمپایی و کفگیر باید تو خیابون بخوابم،به نظر من هم شرایطش روی هم رفته خوبه،سرعتش بالاست و قیمتش مناسب شده،هرچند در مقایسه با فن آوری روز سرعتش هیچ به حساب می آد...ولی خب ما که عادت دارم!مگه همین پیکان -لگن چهل ساله-رو به قیمت روز تو پاچه مون نمی کنن؟؟
و دیگه این که،مرسی از این استقبال پرشور،خیلی وقت بود دکونم این طور شلوغ نشده بود،دمتون گرم بچه ها!.....دیگه این که،ایشالا شما هم دلاتون شاد باشه،کار سختی نیست،فقط باید مثل من به مرحله ای برسین که دیگه حالتون از غمگین بودن به هم بخوره!....بهله......ما بریم....منتظرتونم،پیشششش من بیاید...تا بعد
Labels: خوشا آن که دلش شاد باشد
|