<$BlogRSDURL$>

Tuesday, June 19, 2007

این زلزله هم واسه ما شد مایه خنده....با دوستم نشسته بودیم و فیلم تماشا می کردیم که من حس کردم صندلیم داره تکون می خوره،اول فکر کردم اونه که با پاش داره صندلی مو هل می ده،ولی وقتی چشمم به لامپ آویزی سقف افتاد که واسه خودش تاب می خورد،مطمئن شدم که زلزله است،حالا تو بگی اگه ذره ای ترسیدم؟حتی خودمم بعدش تعجب کردم که چرا اصلا نترسیدم!حالا دوستم متوجه شده می گه:فلانی!زلزله اس ها!...و من با خونسردی در حالی که نگاهم رو از روی صفحه مونیتور بر نمی دارم می گم:می دونم!...دوستم انگاری فکر کرده بود من درست متوجه منظورش نشدم،این بار با هیجان بیشتری حرفشو تکرار کرد و دید نخیر من عین خیالم نیست!فرصت نشد باهام بحث کنه چون زلزله بند اومده بود و بعدش به اصرار دوستم رفتیم بیرون به ملتی که از ترس جونشون ریخته بودن تو کوچه و خیابون و به فک و فامیلشون زنگ می زدن و احوالپرسی می کردن می خندیدیم...ولی خب من بالاخره اولین زلزله عمرم رو تجربه کردم،آخه دفعات قبل که زلزله اومده بود اصلا متوجه نشده بودم و اون قدر هم کم ظرفیت بودم که سریع به دوستام مسیج زدم که آره متوجه شدین زلزله اومده؟
بعد عمری وبلاگ داستانم-همونی که لینکش گوشه بالای همین صفحه سمت راسته-رو آپ کردم،اگه حالشو داشتید یه سری بزنید و اگه نظری داشتید اجازه بدید ما هم بدونیم....هوا گرمه و فعلا حال نوشتن ندارم...یه استخر می خوام آبش خنک باشه و پری های دریایی در اون مشغول به شنا.....چیه؟منظورم که شما ها نبودین که برام قیافه می گیرین!هرچند هر کی دوست داشت می تونه بیاد با من استخر...مهمون من....حالا کی می آد؟هیشکی!می دونستم از هیچ کدومتون بخار بلند نمی شه ولی چه کنم که دست خودم نیست و همیشه بهتون امیدوارم!!(لبخند شیطانی دندون نما!).................. ؟

Labels:


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com