<$BlogRSDURL$>

Friday, February 16, 2007

می دونم تا بگم می گید اوووو شب به خیر پریروز بود،ولی این شب ولنتاین یکی از بدترین روزهای عمرم بود!هرچند در این پنج سالی که ولنتاین به طور جدی وارد تقویم ایرونی ها شده-هرچند یه بنده خدایی ادعا می کرد از سال 74 هدیه ولنتاین می داده ولی من از سال 80 یادمه-به ما که خیرش نرسیده ولی این بار شرش بدجور دامن گیرم شد،جوری شده بود که فحش رو کشیده بود به ریش هرچی ولنتاین و زید و زیدبازیه...جونم براتون بگه که این روزها سرمون به شدت شلوغه،به آخر سال نزدیک می شیم و باید زودتر پروژه هامون رو جمع کنیم و رئیسم گازشو بد جور گرفته و اضافه کار تا ساعت هفت رو شاخشه هر شب(اونم تو شرکت دولتی که چهار و نیم تعطیله!)خلاصه روز چهارشنبه مثلا روز زود تعطیل شدنمون بود،بعد از این که با جنگ و دعوا تونستم یه کم زودتر بیام بیرون،اومدم راه بیفتم می بینم یکی بهم اشاره می زنه که پنچری!حالا فکرشو بکن تازه بارون بند اومده،زمینها خیس،جک هی از زیر ماشین لیز می خوره،لاستیک گل خالصه،این چرخ زاپاس هم بازیش گرفته جا نمی ره،دیگه جوری شد که یه نفر رو صد زدم می گم بیا یه امتحانی بکن شاید من خسته ام یادم نمی آد چرخو چطوری باید جا زد!!یه مدتی اون هم زور زد و نتیجه نگرفت!!خلاصه با یه بدبختی بعد چهل و پنج دقیقه تعویض چرخ صورت گرفته(کار پنج دقیقه ای!!)اومدم راه بیفتم می بینم درست از سرکوچه ترافیکه،اونم چه ترافیکی،این نیروی پلیس هم قربونش برم روزهای عادی تا یازده شب هستن که خفت گیر و جریمه ات کنن،عدل اون شب رو که وجود بی خاصیتشون نیاز بود همگی تبخیر شده بودن،به قول یکی از بچه ها لابد اونها هم رفته بودن سر قرار ولنتاین،آقا این تهران قفل شده بود،هر جا که فکرشو بکنی ترافیک بود،اونم چه ترافیکی!ملت زده بودن به سیم آخر،یه پرایدیه اومده از یه وجب فضای پشت من انداخته تو باغچه،بهش می گم نیا می زنی به ماشینم با یه پرویی که جوابش یه فحشیه که اینجا نمی شه گفت واسم چشم درونده که حالا که نزدم!و انداخته تو باغچه ای که گل و شله و سنگچین داره رفته،فکر می کردم فقط اون خره،یهو دیدم دنبالش یه زانتیا و بعد یه سمند و خلاصه یه قطار ماشین سر در آوردن که ندید بهت بگم تا آخر مسیر شاسی همه شون مرخص شده!..سرتون رو درد نیارم از محل کار تا خونه رو-که در شرایط عادی بیست دقیقه ای می آم-تماما با دنده یک اومدم اون هم در ظرف دو ساعت و نیم،چشها شده کاسه خون،کمرم خشک شده،زانوهام بس که نیم کلاچ گرفتیم درد گرفته،دیگه جوری شد که رسیدم خونه در رو باز کردم گفتم سلام از من پذیرایی کنید و بعد تالاپی افتادم روی تخت!یعنی بهت بگم مردم ها!مردم!.... ؟
خدا بخواد امسال سال خوبی برای خونواده ما بوده،یه خونه جدید خریدیم،برادرم قرقی رو ازم پیش خرید کرد،من هم با پولش و یه کم پس اندازم در فکر خرید یه پراید هاچ بک کوچولو خوش رنگم...هیچ سالی نبود که ما یهو این طور باهم کار اقتصادی انجام بدیم....... ؟
حالا فکر نکنید من خیلی هم در زمینه ولنتاین از مرحله پرت بودم،صادقانه بگم که من کمتر ضرر کردم تا دیگران،چون یکی از علاقمندیهام خریدن کادو و هدیه دادنه،خیلی این کار رو دوست دارم،تا به امروز هم نشده مناسبتی رو فراموش کنم و همیشه سر موعدش،به خصوص برای مادرم،هدایایی خریدم که در زمان خودش بیشترین چیزی بوده که در وسع و قدرت خریدم بوده،گاهی پیش اومده که موقع ولنتاین افسوس بخورم که کسی نیست که بهش هدیه بدم،به خصوص وقتی که همراه دوستانم می رفتم تا اونها برای کیس هاشون خرید بکنن،اینو کتمان نمی کنم،ولی بهت بگم که نه تنها به هر چیزی به مرور زمان عادت می کنی،که تدریجا نگاهت متوجه خودت می شه،یه روزی می رسه که می فهمی نبودن کسی همچین هم فاجعه بزرگی نیست،خودت کم وجودی نیستی که حالا بخوای برای ارزشمندتر شدنش نیازمند کسی باشی،به خودشناسی هایی می رسی که من معتقدم اگه کس دیگری در زندگیت بود شاید هرگز بهش نمی رسیدی،اینو می خوام بگم که هر شرایطی برای خودش یه مزیتهایی داره،بعضیها هستن که فکر می کنن اونهایی که در زندگیشون کسی نبوده یا کم بوده خیلی ضرر کردن،آره ضرر کردن،ولی نه اون قدر که اونها فکر می کنن...چند روز پیش با یکی از صمیمی ترین دوستانم-که بی تعارف بگم یکی از موفق ترین پسرها در امور دختربازیه با پنج دوست دختر هم زمان!-در این مورد بحث می کردیم،بهش گفتم شاید کسانی مثل من در این زمینه از امثال شما عقب تر باشن،اون هم فقط به این خاطر که خودمون یا نخواستیم یا نشد و به جاش شما استفاده کردید،ولی در عوض ما یاد گرفتیم با چیزی دوست بشیم که هر کسی قادر نیست حتی یه روز باهاش سر کنه و اون هم تنها بودنه....می دونم برات عجیبه،چون هیچ وقت تجربه اش نکردی،ولی آدمیزاد اون قدر انعطاف پذیر و توانمنده که می تونه با هر چیزی دوست بشه حتی با هیچی و از بودن باهاش لذت ببره.....یه نگاهی بهم کرد و سرشو تکون داد................اینا رو نگفتم که تنها بودن رو تبلیغ کنم،آدمها به هم نیاز دارن،این بدیهیه،ولی این به اون معنا نیست که اونی که تنهاس مغبونه،تو اگه تحمل تنهایی رو نداری و رفتی از زیر سنگ یکی رو واسه خودت پیدا کردی،ضمن این که بابت این موفقیتت بهت تبریک می گم،ولی قبول کن که نسبت به امثال ما ضعیفی نه این که برتری داری!.......... ؟

|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com