<$BlogRSDURL$>

Monday, January 01, 2007

دیشب داشتم فیلم هوش مصنوعی اسپیلبرگ رو می دیدم،آخر فیلم که راوی می گه:"دو هزار سال گذشت و بچه روبات همچنان به فرشته مهربون چشم دوخته و منتظر بود که اونو به یه پسر واقعی تبدیل کنه"،یهو رفتم تو فکر...گفتم دو هزار سال دیگه اصلا دنیایی وجود خواهد داشت که کسی بخواد توش آرزویی رو دنبال کنه؟اون موقع چه چیزی از ما باقی خواهد موند؟البته اسپیلبرگ با این فیلمش نشون داد که هیچ امیدی به این که بشر تا اون دوران روی زمین باقی بمونه نداره،ولی می دونی،به این نتیجه رسیدم که زندگی خیلی زودتر از اونی که فکرشو بکنیم سپری می شه و هشتاد نود سال عمر واقعا کوتاهه...منی که الان اینجا نشستم و این متنها رو می نویسم سی سال دیگه پدر و مادرم رو در کنارم نخواهم دید و پنجاه سال دیگه خودمم نخواهم بود(تازه اگه خوشبینانه فکر کنیم و در نظر بگیریم که تا سنین بالا عمر کنم!)و این سرنوشتی است که همه آدمها از هزاران سال قبل من داشتن و تا دنیا دنیاست خواهند داشت...واقعا اگه قرار باشه ده سال بعد مرگمون کسی حتی ما رو یادش هم نباشه این زندگی به چه دردی می خوره؟این حرفها شاید به نظرت مضحک بیاد یا بگی اووو حالا کو تا روز رفتن!ولی من حس می کنم زودتر از اونی که فکرشو بکنیم می رسیم به آخر خط،قشنگ از حالا می تونم حال و هواشو مجسم کنم و بیست سال بعد قطعا خودمو می زنم به نفهمی که اومدنش رو متوجه نشم...از این شیش میلیارد آدمی که روی کره زمین هستن باور کن هزارتاشون هم به جاودانگی نمی رسن،خوش به حال اونهایی که از اول تا آخرش هیچی نمی فهمن و فکر می کنن همین خوردن و خوابیدن و خوشگذرونی زندگیه و موقع رفتن هم حسرتی ندارن،البته وجدانی هیچ دوست ندارم روزی که به آخر خط می رسم متوجه بشم که من هم مثل این جور آدمها زندگی کردم................... ؟
***
یه پست دیگه این زیر نوشته بودم که بعدا تصمیم گرفتم پاکش کنم....در هر صورت مهرناز جون خوندن و جواب دادن که من تو کامنت دونی خودشون جوابشون رو خواهم داد....البته مطلب خاصی نبود،فقط من عید و شادی رو که با خون ریزی همراه باشه درست نمی دونم....اصلا شادی کردن با خون ریختن و کشتن از نظر من سنخیت نداره،حالا توجیهش هرچی که می خواد باشه....... ؟

|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com