Monday, August 14, 2006
بعد ده ماه علاف کردن و تو خماری گذاشتن،بالاخره وزارت ارشاد بهم می گه حق نداری کتابت رو چاپ کنی....می دونی،زیاد از این بابت ناراحت نیستم،از اولش هم به سطح شعور و درک و جنبه این آقایون ذره ای امید نداشتم،اینا رو چه به کتاب در مورد نوجوونها؟!!ولی می دونی چی اذیتم می کنه؟این برخورد زننده شون که انگار من جرم مرتکب شدم....یکی ندونه فکر می کنه من کفر نوشتم،یا داستانهای سکسی یا چه می دونم سیاسی،خوبه قصه چهارتا بچه اس،اگه بزرگ بودن شماها چه قشقرقی به پا می کردید؟
فعلا نمی دونم چیکار کنم ولی شاید همون طور که از اول هم تصمیمشو داشتم کل کتاب رو گذاشتم روی نت تا هر کی دوست داشت بره بخونه،من ریالی چشم داشت به این اثر نداشتم و اگه نوشتمش به خاطر احترامی بود که به یه سری مسائل داشتم،به خاطر اعتقاداتم ............. ؟
|
فعلا نمی دونم چیکار کنم ولی شاید همون طور که از اول هم تصمیمشو داشتم کل کتاب رو گذاشتم روی نت تا هر کی دوست داشت بره بخونه،من ریالی چشم داشت به این اثر نداشتم و اگه نوشتمش به خاطر احترامی بود که به یه سری مسائل داشتم،به خاطر اعتقاداتم ............. ؟
|