<$BlogRSDURL$>

Monday, May 01, 2006

ديشب با حضور دوست ديرينه‌ام كه موهاي بلند و پريشونش رو باد به بازي گرفته بود،يه مراسم كوچيك بي سر و صدا و خودموني به مناسبت تولد آرزو برگزار كرديم،حوالي خونه شون و بدون اون كه حتي خودش متوجه بشه... منوري كه از شب چهارشنبه سوري براي اون شب كنار گذاشته بودم رو روشن كردم و شليك هاي نوراني يكي پس از ديگري به سمت پنجره اتاق آرزو پرتاب شدن و من تو دلم به هر كدومشون يه پيغام سپردم تا اگه روزي، روزگاري به مقصد رسيد،اوني كه بايد بدونه،بدونه كه تا دنيا دنياست،من اونو يادمه و هر جا برم و هرجا باشم،فراموشش نمي‌كنم و خاطره‌اش رو تا ابد در آغوش ذهنم نگه خواهم داشت،تا روزي كه زنده هستم و نفس مي كشم و روي اين زمين راه مي رم................ ؟

من يه خواهش كاملا دوستانه و محترمانه از تمام كساني كه به اين وبلاگ تشريف مي آرن و كامنت مي ذارن داشتم.ضمن تشكر از همه اين عزيزان به خصوص دوستاني كه با نكته سنجي نوشته هاي منو نقد مي كنن،و همچنين بزرگواراني كه هميشه با جملات پر مهر و روحيه بخششون منو شرمنده مي كنن،از همگي درخواست مي كنم به نظرات همديگه احترام بذارن،نسبت به هم موضع نگيرن،و از همه مهمتر،چنانچه عزيزي دوست داره در مورد داستانم اظهار نظر كنه،لطفا اين كار رو در وبلاگ داستانيم-كه لينكش رو در گوشه سمت راست صفحه مي بينيد-انجام بده و مطمئن باشه و من جواب مناسب رو بهش خواهم داد،چرا كه اينجا وبلاگ شخصيم و در واقع خونه دوم منه و دوست دارم آروم باقي بمونه....... ؟

|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com