Wednesday, April 26, 2006
چند روز پيش بود،پاي كامپيوتر بودم ديدم داره جودي آبوت نشون مي ده، خوشحال،به خودم گفتم بشينم به ياد قديم ها يه تماشايي بكنم،هنوز كامل پاي تلويزيون ننشسته بودم كه تموم شد!!گفتم شايد تبليغش بوده؟يه نگاه به ساعتم انداختم متوجه شدم مادر مرده كارتون بيست و پنج دقيقه اي رو كردن 11 دقيقه!!حالا يكي ندونه مي گه چه صحنههاي غير اخلاقي مستهجني داشته اين كارتون و آقايون صدا و سيما چقدر نيك انديش و پاك نظر و دلسوز بودن كه براي اين كه بچه هامون اين صحنه ها رو نبينن،سانسورش كردن...خيلي ها اين جوري فكر مي كنن،من هم يه زماني اين جوري فكر مي كردم،تا اين كه برحسب تصادف بعضي از اين فيلمها و سريالهاي سانسور شده رو تو ماهواره ديدم و به قول معروف آه از نهادم بلند شد...به خودم گفتم ببين يه كار درست رو اگه با يه ذهنيت خراب و مريض انجام بدي چه تاثير معكوسي مي تونه داشته باشه...يادمه دوره نوجووني يكي از سرگرمي هامون اين بود كه دور هم جمع شيم و حدس بزنيم كه اون قسمت سانسوري فلان فيلم يا كارتون چي بوده،ماشاالله همه هم قوه تخيل هاشون قوي،چه كارگرداني اي مي كردن و چه صحنه هايي رو تو ذهنشون خلق مي كردن،يكي از يكي سكسي تر! در حالي كه اصلا اين جوري نبود،مثلا همين قسمت جودي،اتفاقا كاملش رو قبلا ديده بودم،جرويس پندلتون تصميم مي گيره جودي رو به خونواده اش معرفي كنه چون قصد داره بعدا ازش تقاضاي ازدواج بكنه،جودي بي خبر از همه جا همراه جرويس وارد عمارت پندلتون مي شه و اونجا فاميل و قوم و خويشهاي جرويس از اصل و نسبش مي پرسن و وقتي مي فهمن يتيمه، همه تحقيرش مي كنن،جودي سر شكسته بر مي گرده و تصميم مي گيره ديگه جرويس رو ملاقات نكنه،از طرفي جرويس هم دست بردار نيست و ترتيبي مي ده كه به بهونه شركت در مراسم ازدواج كري و آماسايي-مستخدمين مزرعه لاك ويلو-جودي به همراه دوستانش در اونجا حضور داشته باشن،در كليسا موقع اجراي مراسم عقد،جودي و جرويس در ميان حاضرين و در كنار هم نشسته بودن و همون جا جرويس شرايط رو براي مطرح كردن خواسته اش مناسب مي بينه،جودي مات و متحير به حلقه اي نگاه مي كنه كه جرويس به سمتش دراز كرده و گوش به حرفهايي مي ده كه حتي خواب نمي ديده روزي بهش گفته بشه،يه صحنه بوسيدن هم البته هست كه خب احتمالا به خاطر همون كل فيلم رو سانسور كردن،به هر حال جودي پيشنهاد جرويس رو نمي پذيره و به همين خاطره كه در آخر اون قسمت مي بينيم كه جرويس دلشكسته لاك ويلو رو ترك مي كنه....حالا يكي به من بگه اين چيزا كجاش سانسور داشته؟؟؟....مي بينيد آقايون با بي فكري هاشون و با به اصطلاح دلسوزي احمقانه شون چي به ذهن جامعه تزريق مي كنن؟!.......... ؟
چند وقت پيش داشتم فكر مي كردم كه ما و نسل هم دوره ما،اگه به نسبت نسلهاي بعدي واقع بين تره،شايد يكي از دلايلش اين باشه كه در كودكي برنامه هاي سالمتري رو تماشا كرده...همون جور كه به يه كودك دبستاني با شعر آواز و نمايش، خوندن و نوشتن رو ياد مي دن،ما هم در دوره خودمون با ديدن كارتونهايي كه همه به نوعي برگرفته از واقعيتهاي زندگي بودن بزرگ شديم و شخصيتمون شكل گرفت.وقتي به كارتونهايي كه در زمان ما پخش شدن فكر مي كنم،مي بينم چقدر مفاهيم اخلاقي و آموزشي در اون گنجونده شده بود،كارتونهايي نظير مهاجران،بچه هاي آلپ،باخانمان و هنا دختري در مزرعه در واقع درس زندگي بود،به همين خاطر نه تنها ما ها كه پدر و مادر و حتي پدر بزرگ و مادر بزرگ هم پاي تلويزيون به تماشا مي نشستن،به جرئت مي تونم بگم من هر وقت تكرار اين سريالها رو تماشا كردم نكات جديدي رو در اون كشف كردم،چيزهايي كه در بچگي قادر به درك كردنشون نبودم،در واقع اين برنامه ها براي مخاطبيني در تمام سنين و البته بر مبناي آثار نويسندگان بزرگ ساخته شده بود،نويسندگاني كه بدون شك دغدغه جامعه رو تو ذهنشون داشتن....مفاهيمي چون عشق به اعضاي خانواده،فداكاري،گذشت و ايثار،احساس گناه،عذاب وجدان....اين يه مورد آخر روم خيلي تاثير گذاشت،يادم نمي ره چه حسي بهم دست داد وقتي تو كارتون بچه هاي آلپ ديدم يه نفر به جبران عمل بدي كه در حق ديگري مرتكب شده و به عشق كسي كه از صميم قلب دوستش داره حاضر به چه فداكاري هايي مي شه،شايد به نظرتون مسخره بياد،بگيد اين كارتونه،نقاشيه،واقعي نيست كه،ولي من در زندگي خودم نمونه هاش رو بارها ديدم،اصلا بهم بگو ببينم فداكاري و عشق بيشتر تو دنياي واقعي اتفاق مي افته يا تبديل شدن يه آدم به اژدها و پلنگ يا پريدنش از اين ساختمون به اون ساختمون؟؟نمي خوام چيزي رو نفي كنم ولي حس مي كنم ما نسبت به گذشته پسرفت داشتيم،به خصوص در زمينه مسائل اخلاقي،بعيد مي دونم چنين مفاهيمي با پخش كارتونهايي نظير ديجي مون،فوتباليستها و روبوتك تو ذهن بچه ها شكل بگيره و به نظر من عجيب نيست اگه مي بينيم نسل جديد با مفاهيم اخلاقي بيگانه است،سطحي نگره و ذهنش پر از تخيلات غير واقعيه....اين يه مطلب رو هم بگم و دكون موعظه رو واسه اين جلسه تعطيل كنم و اون اين كه گفته مي شه در اون دوران،يعني بچگي ما،خاتمي رياست وزارت ارشاد رو به عهده داشته و شايد به همين خاطر بوده كه برنامه ها از لحاظ محتوايي نسبت به الان پيشرفته تر بودن...شخصا معتقدم خاتمي در آموختن مكارم و خصائل نيكوي اخلاقي و به خصوص تربيت و ارتقا فرهنگ مردم خيلي تلاش كرده.........ديگه حرفي ندارم،اگه تا اينجاي متن رو خونديد ازتون تشكر مي كنم....وقت به خير،لحظات خوبي داشته باشيد...؟
چند وقت پيش داشتم فكر مي كردم كه ما و نسل هم دوره ما،اگه به نسبت نسلهاي بعدي واقع بين تره،شايد يكي از دلايلش اين باشه كه در كودكي برنامه هاي سالمتري رو تماشا كرده...همون جور كه به يه كودك دبستاني با شعر آواز و نمايش، خوندن و نوشتن رو ياد مي دن،ما هم در دوره خودمون با ديدن كارتونهايي كه همه به نوعي برگرفته از واقعيتهاي زندگي بودن بزرگ شديم و شخصيتمون شكل گرفت.وقتي به كارتونهايي كه در زمان ما پخش شدن فكر مي كنم،مي بينم چقدر مفاهيم اخلاقي و آموزشي در اون گنجونده شده بود،كارتونهايي نظير مهاجران،بچه هاي آلپ،باخانمان و هنا دختري در مزرعه در واقع درس زندگي بود،به همين خاطر نه تنها ما ها كه پدر و مادر و حتي پدر بزرگ و مادر بزرگ هم پاي تلويزيون به تماشا مي نشستن،به جرئت مي تونم بگم من هر وقت تكرار اين سريالها رو تماشا كردم نكات جديدي رو در اون كشف كردم،چيزهايي كه در بچگي قادر به درك كردنشون نبودم،در واقع اين برنامه ها براي مخاطبيني در تمام سنين و البته بر مبناي آثار نويسندگان بزرگ ساخته شده بود،نويسندگاني كه بدون شك دغدغه جامعه رو تو ذهنشون داشتن....مفاهيمي چون عشق به اعضاي خانواده،فداكاري،گذشت و ايثار،احساس گناه،عذاب وجدان....اين يه مورد آخر روم خيلي تاثير گذاشت،يادم نمي ره چه حسي بهم دست داد وقتي تو كارتون بچه هاي آلپ ديدم يه نفر به جبران عمل بدي كه در حق ديگري مرتكب شده و به عشق كسي كه از صميم قلب دوستش داره حاضر به چه فداكاري هايي مي شه،شايد به نظرتون مسخره بياد،بگيد اين كارتونه،نقاشيه،واقعي نيست كه،ولي من در زندگي خودم نمونه هاش رو بارها ديدم،اصلا بهم بگو ببينم فداكاري و عشق بيشتر تو دنياي واقعي اتفاق مي افته يا تبديل شدن يه آدم به اژدها و پلنگ يا پريدنش از اين ساختمون به اون ساختمون؟؟نمي خوام چيزي رو نفي كنم ولي حس مي كنم ما نسبت به گذشته پسرفت داشتيم،به خصوص در زمينه مسائل اخلاقي،بعيد مي دونم چنين مفاهيمي با پخش كارتونهايي نظير ديجي مون،فوتباليستها و روبوتك تو ذهن بچه ها شكل بگيره و به نظر من عجيب نيست اگه مي بينيم نسل جديد با مفاهيم اخلاقي بيگانه است،سطحي نگره و ذهنش پر از تخيلات غير واقعيه....اين يه مطلب رو هم بگم و دكون موعظه رو واسه اين جلسه تعطيل كنم و اون اين كه گفته مي شه در اون دوران،يعني بچگي ما،خاتمي رياست وزارت ارشاد رو به عهده داشته و شايد به همين خاطر بوده كه برنامه ها از لحاظ محتوايي نسبت به الان پيشرفته تر بودن...شخصا معتقدم خاتمي در آموختن مكارم و خصائل نيكوي اخلاقي و به خصوص تربيت و ارتقا فرهنگ مردم خيلي تلاش كرده.........ديگه حرفي ندارم،اگه تا اينجاي متن رو خونديد ازتون تشكر مي كنم....وقت به خير،لحظات خوبي داشته باشيد...؟
|