<$BlogRSDURL$>

Thursday, March 30, 2006

با همه اونهايي كه واسه نوشتن پست قبلي بهم OK دادن ولي نيومدن نظر بدن تا اطلاع ثانوي قهرم!.....؟

خصوصي:تمام كامنتهاي دوستان يه طرف،كامنت تو يه طرف ديگه پانتي!از جمله آخرت فهميدم كه چقدر منو خوب مي شناسي.مچكرم!.....؟

گاهي وقتها خود شيفتگي هم خيلي مزه مي ده ها....چند وقتيه به پيسي خوردم و هيچ كتاب به درد بخوري دستم نمي آد كه بخونم،بالاخره به خودم گفتم چه كتابي از كتاب خودم بهتر؟هنوز نه چاپ شده نه كسي خوندتش،پس خودم بشم اولين خواننده و منتقد اون....وقتي مي خوندمش متوجه شدم كه دفعه بعد كه بخوام دنباله شو بنويسم،يا نمي نويسم يا اگه بنويسم حتما يه جور ديگه مي نويسم...ولي خب هنوز با يه جاهائيش خيلي حال مي كنم،مثلا يكي اونجاش كه فرهاد قراره براي اولين بار با يه گروه دختر بره گردش و راوي مي گه:” اولين بار بود كه همراه گروهي دختر-آن هم دختراني كه هر يك طرفداران بسياري داشتند- به گردش مي رفت.نرگس زيباي با وقار مي آمد،آرزو بانوي كوچك،ليلي شيطان و مو شرابي،شيواي آتشين مزاج و شايسته دخترك محجوب و خجالتي.متاسفانه نخاله هايي مثل نغمه هم قرار بود بيايند ولي براي فرهاد كه هنوز آن چنان كه دلش مي خواست با دخترها روابط حسنه اي برقرار نكرده بود اين يك فرصت طلايي به شمار مي آمد....“ ؟

يا اونجايي كه فرهاد مي فهمه آرزوش به روياها پيوسته و راوي در شرح حالش مي گه:

”صدايي در ذهنش طنين انداخته بود كه اگر مي خواست گوشهايش را به روي آن باز كند همان لحظه بغضش مي تركيد و درهم مي شكست،ناله اي كه مدام مي گفت:آخ آرزوم!عروسك قشنگم! روياي زيبا و ظريف و لگد كوب شده ام!...


|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com