Friday, February 17, 2006
گاهي اوقات از اين كه بعضي ماجراها برام تجربه نمي شه حرصم مي گيره...حالا خوبه كه تا به حال بارها چوبشو خوردم ولي باز دست بر نمي دارم از اين رفتار گندم كه نمي دونم اسمش رو بذارم خيرخواهي،پيامبر بازي يا چه مي دونم فضولي تو كار ديگرون؟!!....آقا اصلا به تو چه كه ديگران چه رفتارهايي دارن؟مگه تو پيغمبري؟مگه اونا خودشون عقل ندارن يا بزرگتر ندارن كه راهنمائيشون كنن؟الان اگه از دوست آرزو بپرسي كه از كي متنفري مي گه از فلاني!بپرسي چرا؟مي گه چون دخالت كرد و رابطه مو با يكي از دوستام بهم زد!حالا اگه اون موقعها ازم مي پرسيدي براي چي اين كار رو كردي؟مي گفتم به خاطر خودش!چون دوستش آدم نابابي بود،داشت آبروشو به باد مي داد،اگه دوستيشون ادامه پيدا مي كرد خانوم بايد دانشگاه و مدرك فوق ليسانس رو به خواب مي ديد...آره شايد اينا توجيهات دهن پر كني باشه،ولي باز بهونه است....بايد رو خودم كار كنم،بايد ياد بگيرم كه همه مطابق ميل آدم رفتار نمي كنن و من بايد تحمل داشته باشم،شايد اصلا من در اشتباهم نه اونها...عين حزب الهي هاي دگم نباش كه تحمل غير از خودشون رو ندارن!!.........خانومها،آقايان من همين جا از دوستاني كه از بابت حرفهام خداي نكرده رنجيدن عذر خواهي مي كنم،خودم مي دونم،اين اخلاقم رو بايد هرچه زودتر بسپرم به بايگاني تاريخ،چون اگه بعضا ديگرون ازش خيري ديده باشن،خودم جز لعن و نفرين چيزي عايدم نشده،بچسب به زندگيت پسرجون،چون خودت هزار و يك عيب داري.......................!!!؟
|