Saturday, October 02, 2004
امروز مي خوام از اون مطالبي بنويسم كه ممكنه به عقيدة بعضي ها تند و شايد هم آن چناني باشه...در حالي كه من خودم معتقدم هيچ فرقي با ساير مطالب نداره...اين ما هستيم كه رو بعضي چيزها حساسيت بي مورد نشون مي ديم و با اين كه بارها بهمون اثبات شده كه در اشتباهيم،ولي همچنان سرحرفمون پا فشاري مي كنيم.نمي خوام از جامعه مون انتقاد كنم،نمي خوام فرهنگمونو زير سوال ببرم،من برعكس خيلي ها كه به فرهنگ و اعتقاداتمون كاملا پشت كردن و معتقدن خارجيها نمونة تمدن و فرهنگن،معتقدم ما در خيلي از موارد از اونها سر تريم...البته اونها هم امتيازاتي دارن كه نمي شه منكرشون شد،ولي اين دليل نمي شه كه ما پست شمرده بشيم و اونها بقول معروف آقا و سرور.در هرحال بايد عيوب خودمونو بپذيريم.ما هم فرهنگمون يه عيبهايي داره كه بخاطر بي توجهي هميشگي به نظر من خيلي داره حاد مي شه.اشاره من به همون مطلب هم جنس گرايي است كه چند وقت پيش مي خواستم راجع بهش مفصل صحبت كنم ولي احساس كردم هنوز مطلب واسه خودم جا نيفتاده،اما حالا مي خوام در موردش حرف بزنم.
واسه اطلاع اون دوستاني كه در جريان نيستن عرض مي كنم كه چند وقت پيش تو سايت تكتاز مصاحبه اي رو از يك زن هم جنس گراي ايراني-هم جنس گرا كسي است كه با جنس موافق خودش احساس امنيت و راحتي و آرامش بيشتري مي كنه و ترجيح مي ده بيشتر با هم جنس خودش معاشرت داشته باشه ولي لزوماً هم جنس باز نيست-منتشر كرده بود كه برام خيلي جالب بود.حس كردم يه معضل بزرگ اجتماعي رو مطرح مي كنه كه تا به حال هيشكي جرئت نكرده سمتش بره،همه به اسم حفظ آبرو و شايد بهتر باشه بگم جلوگيري از خطر احتمالي بروز ابرو ريزيهاي بعدي،از پرداختن بهش طفره رفتن و روش يه سر پوش گنده گذاشتن و به اصطلاح كردنش تابو.ولي علما و حضرات جامعه،خورشيد هميشه پشت ابر باقي نمي مونه!
اهم حرفهاي اون زن كه تو خود ايران و شهر تهران زندگي مي كنه- و حتي ممكنه يكي از آشنايان من يا شما باشه-از اين قرار بود(البته ممكنه بعضي حرفهاش درست يادم نمونده باشه ولي در كل همچين چيزايي گفته بود) :
من يه دختر بيست و شش ساله هستم،تا حالا دوست پسر نداشتم،چون هميشه فكر مي كردم نمي تونم با اونها راحت باشم،از بچگي تو سرم كرده بودن كه مرد يه موجود غير قابل اعتماده و اين فكر در بزرگي هميشه همراهم بوده.كتمان نمي كنم كه وقتي يه سري شو مثل شوهاي گروه تاتو رو مي بينم،حركاتشون تحريكم مي كنه،ولي هرگز با هم جنسانم ارتباط نداشتم و حتي سعي هم نكردم با صميمي ترين دوستانم كه چندين و جند ساله باهاشون دوستم هچنين ارتباطاتي رو برقرار كنم.مي دونم اين حالت من يه حالت غير عاديه ولي مطمئنم كه من مريض نيستم.من فقط با مردها راحت نيستم.اصلا از تصور اين كه با مردي حتي به عنوان همسر تنها باشم ترس تمام وجودم رو فرا مي گيره.با يه همجنس احساس راحتي و آرامش بيشتري مي كنم....
خبرنگاري كه از اين خانم مصاحبه مي كرد در انتها ازش پرسيده بود:حالا با اين شرايط و در حالي كه مي دونيم جامعه ما افرادي همچون شما رو نمي پذيره شما نگران آينده تون نيستيد؟ و اون زن جواب داده بود:نگران كه هستم ولي خب چاره اي جز صبر كردن و اميدوار بودن به اين كه در فرهنگمون يه اصلاحاتي بوجود بياد ندارم.من مريض نيستم.چون تحقيق كردم و ديدم خيلي ها مثل من هستن.ولي خب اين چيزها معمولا در پوششي از حفظ آبرو و امثالهم مسكوت و مخفي باقي مي مونه.
خب،لابد خيلي هاتون الان مي خوايد بهم حمله كنيد و انتقادم كنيد،بهتون حق مي دم موضع بگيريد،ما رو جوري تربيت و بزرگ كردن كه نسبت به اين مسائل واكنش تند نشون بديم.اما محض يادآوري دوستان منتقد كه احتمالا بيشترشون هم خانم هستن عرض مي كنم،من اگه ندونم تو دبيرستانهاي دخترونه چه مي گذره،اما به خوبي يادم مونده كه تو دبيرستانهاي پسرونه چه شاهكارهايي صورت مي گرفت!نه من تو كره مريخ زندگي كردم و نه شما!بيايد واقع بين باشيم.اين جور افراد رو ما توليد كرديم،بهتره بگيم جامعه ما و فرهنگ تربيتي غلط ما....از بچگي تو بازيهامون مي خونديم كه پسرا شيرن برق شمشيرن،دخترا پنيرن،دست بزني مي ميرن! و دخترها هم احتمالا در جواب چيز مشابهي رو مي خوندن.خب اين يعني چي؟آيا به اين معنا نيست كه از بچگي دارن يه جوري عمل مي كنن كه دو جنس مخالف باهم دشمن بشن؟اصلا اين جمله از بچگي تو گوشم بود كه:دخترا با دخترا پسرا با پسرا....هميشه هم از خودم مي پرسيدم چرا؟مگه ما باهم چه فرقي داريم؟جوابم رو هم زود مي گرفتم:آره دخترا پي زورين.زود مي زنن زير گريه.ترسو هستن.و...و...و. خب لابد اگه دختري هم اين سوال رو مي پرسيد مي گفتن:پسرا گردن كلفتن.حرف حساب حاليشون نيست.قلدرن،زور گو هستن و....چه انتظاري مي شه از اين جور تربيت داشت؟از بچگي كه تو كله دختر و پسرها مي كنيم كه جنس مخالفت فلانه و بهمان،بعضي ها هم كه عادت دارن بدبيني ايجاد كنن،بعد هم كه از هم جداشون مي كنيم و در هيچ مقطعي نمي ذاريم باهم بزرگ شن،نمي ذاريم باهم برخورد داشته باشن و به خلق و خوي هم آشنا بشن،بعد كه بزرگ شدن و شخصيتشون شكل گرفت و كار از كار گذشت،يه ماه باهم نامزدشون مي كنيم و انتظارهم داريم تو همين مدت همديگرو كاملا بشناسن و يه عمر باهم به خوبي و خوشي زير يه سقف زندگي كنن،هيچ مشكلي هم پيدا نكنن!ببخشيدا،خيلي ببخشيد ولي زرشك!شيشكي!! ما چه خوش خياليم...
هيچ فكر كرديم اين ترتيت نادرست چند نفر رو به گمراهي مي كشونه؟آيا اون زن هم جنس گرا و خيلي هاي ديگه كه من ازشون تحت عنوان بدبينان به جنس مخالف اسم مي برم،از بدو تولدشون اين جوري بودن؟آيا ما باعث نشديم اين باور غلط در ذهنشون شكل بگيره كه جنس مخالفت يه دشمنه؟آيا ما با محدوديت كاري نكرديم كه او ناچار بشه براي پاسخگويي به نيازهاي طبيعيش به كاري تشويق بشه كه هرگز صحيح نيست؟آخه حماقت تا چه حد؟چطور انتظار داريم يه عده رو از بچگي در مسيري غلط قرار بديم،به اين اسم كه حفظ آبرو بشه،بعد انتظار داشته باشيم خودشون در بزرگي راه رو از چاه تشخيص بدن،نه گمراه بشن و نه سرشون كلاه بره و گليم خودشونو هم به خوبي از آب بكشن بيرون...
من معتقدم كه اين فرهنگ نياز به اصلاح داره،نخير من معتقد نيستم درها رو كامل باز كنيم تا هر كي بپره تو بغل اوني كه دوستش داره،ولي اين طور جدايي و تفكيك قائل شدن هم جواب نمي ده،منكر اين كه بعضيها-چه آقا چه خانم-بي جنبه هستن و نمي تونن خودشونو كنترل كنن نيستم،ولي اين كه بي شعوري يه عده قليل رو به كل جمع تسري بديم و به اسم مبارزه با منكرات يه جمع رو تحت فشار قرار بديم معناش توهينه.بايد يه آزاديهايي رو ايجاد كرد،بله هر تغييري اولش يه زيانهايي داره،اروپا هم از روز اولش كه اروپا نشده،اونها هم اوايل ضرر آزاد كردن روابطشون رو دادن،ولي بعد كه مسئله عادي شد و براي همه جا افتاد ديگه همه چيز به حالت اولش برگشت.حالا اينجا هم اگه بقول معروف يكي از ديگري يه نيشگوني گرفت و بي جنبگي كرد كه ما نبايد بگيريمش زير مشت و لگد.اوني كه جنبه نداره هم بايد ديد چرا اين جوري شده؟آيا خودمون باعث بوجود اومدنشون نشديم؟همه جاي دنيا آدم ناجور هست،اما بي شك خيلي از اين آدمهاي ناجور رو ما اين جوري تربيت كرديم،مغزشونو با مزخرفات پر كرديم،انتظار هم داريم در نهايت به هنجار رفتار كنن،آيا واقعا اگه فلاني تو صورت فساني نگاه كنه،يا دو كلوم باهم حرف بزنن و خداي نكرده دست هم رو بگيرن آسمون ترك بر مي داره و سنگ از آسمون مي افته؟آيا واقعا زن نماينده شيطانه يا مرد موجودي سبع و قصي القلب؟يعني چه اين مزخرفات كه ما تو كله بچه هامون فرو مي كنيم؟تازه جالبه كه خودمون هم مي دونيم كه اون بچه هم اونقدرا خر نيست و بعد كه بزرگ بشه و چشم و گوشش باز بشه و بفهمه چه كلاهي سرش رفته،مي افته رو دور تلافي كردن و هر چي تو اون سالهاي از دست رفته انجام نداده رو يه شبه مي خواد جبران كنه،همه اش هم با نامردي و مخفي كاري...چرا؟چون ما باعثش شديم،چون اون بچه مي دونه جامعه تحت هر شرايطي خودشو مي زنه به نفهمي...به اسم حفظ آبرو اصلا دلش نمي خواد حرفي راجع به اين مسائل بياد وسط،تو هم اگه زرنگي،زير آبي برو،تا گير نيفتادي اشكالي نداره،ولي اگه گير بيفتي جامعه رسوات مي كنه كه هيچ،مسئوليت هم به گردن نمي گيره.به جامعه چه مربوطه كه تو بلد نيستي خودت رو كنترل كني؟همين جا يه پرانتز باز مي كنم كه بگم بنابراين از عوارض مثبت اين تربيت ناب اينه كه ما يه مشت بچة دروغگو و شايد بهتر باشه بگيم دو رو تربيت مي كنيم،بچه اي كه خودش شايد دوست نداشته باشه به والدينش دروغ بگه،ولي چون چاره اي جز اين نداره به اجبار اين كارو مي كنه....بله همه خودشونو زدن به نفهمي،تا اين مسئله گريبان خودشونو نگيره حتي نمي خوان اسمي ازش ببرن،جامعه هم كه ظاهرا ترجيح مي ده همه هم جنس گرا و بدتر از اون در نهايت هم جنس باز بشن ولي دور از جون،پناه بر خدا،زبونم لال هيچ دختر و پسري همديگرو لمس نكنن...بخوام راجع به اين موضوع حرف بزنم،حالا حالاها بايد بنويسم...ابعاد اين مسئله خيلي گسترده تر از اين حرفهاست...من فقط دلم به حال اون نوجوونها و جوونهايي مي سوزه كه دوست دارن صادق باشن،دوست ندارن گناه كنن،دوست ندارن به پدر و مادرشون دروغ بگن، ولي جامعه هيچ راهي پيش پاشون قرار نمي ده...انگار كه بهشون داره مي گه آي جوونا من كاري به كارتون ندارم،تا پشتم به شماست و نديدمتون هر غلطي دوست داريد بكنيد،ولي اگه ببينمتون و مچتونو بگيرم واي به حالتون!!يه دست مرتب به افتخار اين جامعه مثلا غيرتمند!
|
واسه اطلاع اون دوستاني كه در جريان نيستن عرض مي كنم كه چند وقت پيش تو سايت تكتاز مصاحبه اي رو از يك زن هم جنس گراي ايراني-هم جنس گرا كسي است كه با جنس موافق خودش احساس امنيت و راحتي و آرامش بيشتري مي كنه و ترجيح مي ده بيشتر با هم جنس خودش معاشرت داشته باشه ولي لزوماً هم جنس باز نيست-منتشر كرده بود كه برام خيلي جالب بود.حس كردم يه معضل بزرگ اجتماعي رو مطرح مي كنه كه تا به حال هيشكي جرئت نكرده سمتش بره،همه به اسم حفظ آبرو و شايد بهتر باشه بگم جلوگيري از خطر احتمالي بروز ابرو ريزيهاي بعدي،از پرداختن بهش طفره رفتن و روش يه سر پوش گنده گذاشتن و به اصطلاح كردنش تابو.ولي علما و حضرات جامعه،خورشيد هميشه پشت ابر باقي نمي مونه!
اهم حرفهاي اون زن كه تو خود ايران و شهر تهران زندگي مي كنه- و حتي ممكنه يكي از آشنايان من يا شما باشه-از اين قرار بود(البته ممكنه بعضي حرفهاش درست يادم نمونده باشه ولي در كل همچين چيزايي گفته بود) :
من يه دختر بيست و شش ساله هستم،تا حالا دوست پسر نداشتم،چون هميشه فكر مي كردم نمي تونم با اونها راحت باشم،از بچگي تو سرم كرده بودن كه مرد يه موجود غير قابل اعتماده و اين فكر در بزرگي هميشه همراهم بوده.كتمان نمي كنم كه وقتي يه سري شو مثل شوهاي گروه تاتو رو مي بينم،حركاتشون تحريكم مي كنه،ولي هرگز با هم جنسانم ارتباط نداشتم و حتي سعي هم نكردم با صميمي ترين دوستانم كه چندين و جند ساله باهاشون دوستم هچنين ارتباطاتي رو برقرار كنم.مي دونم اين حالت من يه حالت غير عاديه ولي مطمئنم كه من مريض نيستم.من فقط با مردها راحت نيستم.اصلا از تصور اين كه با مردي حتي به عنوان همسر تنها باشم ترس تمام وجودم رو فرا مي گيره.با يه همجنس احساس راحتي و آرامش بيشتري مي كنم....
خبرنگاري كه از اين خانم مصاحبه مي كرد در انتها ازش پرسيده بود:حالا با اين شرايط و در حالي كه مي دونيم جامعه ما افرادي همچون شما رو نمي پذيره شما نگران آينده تون نيستيد؟ و اون زن جواب داده بود:نگران كه هستم ولي خب چاره اي جز صبر كردن و اميدوار بودن به اين كه در فرهنگمون يه اصلاحاتي بوجود بياد ندارم.من مريض نيستم.چون تحقيق كردم و ديدم خيلي ها مثل من هستن.ولي خب اين چيزها معمولا در پوششي از حفظ آبرو و امثالهم مسكوت و مخفي باقي مي مونه.
خب،لابد خيلي هاتون الان مي خوايد بهم حمله كنيد و انتقادم كنيد،بهتون حق مي دم موضع بگيريد،ما رو جوري تربيت و بزرگ كردن كه نسبت به اين مسائل واكنش تند نشون بديم.اما محض يادآوري دوستان منتقد كه احتمالا بيشترشون هم خانم هستن عرض مي كنم،من اگه ندونم تو دبيرستانهاي دخترونه چه مي گذره،اما به خوبي يادم مونده كه تو دبيرستانهاي پسرونه چه شاهكارهايي صورت مي گرفت!نه من تو كره مريخ زندگي كردم و نه شما!بيايد واقع بين باشيم.اين جور افراد رو ما توليد كرديم،بهتره بگيم جامعه ما و فرهنگ تربيتي غلط ما....از بچگي تو بازيهامون مي خونديم كه پسرا شيرن برق شمشيرن،دخترا پنيرن،دست بزني مي ميرن! و دخترها هم احتمالا در جواب چيز مشابهي رو مي خوندن.خب اين يعني چي؟آيا به اين معنا نيست كه از بچگي دارن يه جوري عمل مي كنن كه دو جنس مخالف باهم دشمن بشن؟اصلا اين جمله از بچگي تو گوشم بود كه:دخترا با دخترا پسرا با پسرا....هميشه هم از خودم مي پرسيدم چرا؟مگه ما باهم چه فرقي داريم؟جوابم رو هم زود مي گرفتم:آره دخترا پي زورين.زود مي زنن زير گريه.ترسو هستن.و...و...و. خب لابد اگه دختري هم اين سوال رو مي پرسيد مي گفتن:پسرا گردن كلفتن.حرف حساب حاليشون نيست.قلدرن،زور گو هستن و....چه انتظاري مي شه از اين جور تربيت داشت؟از بچگي كه تو كله دختر و پسرها مي كنيم كه جنس مخالفت فلانه و بهمان،بعضي ها هم كه عادت دارن بدبيني ايجاد كنن،بعد هم كه از هم جداشون مي كنيم و در هيچ مقطعي نمي ذاريم باهم بزرگ شن،نمي ذاريم باهم برخورد داشته باشن و به خلق و خوي هم آشنا بشن،بعد كه بزرگ شدن و شخصيتشون شكل گرفت و كار از كار گذشت،يه ماه باهم نامزدشون مي كنيم و انتظارهم داريم تو همين مدت همديگرو كاملا بشناسن و يه عمر باهم به خوبي و خوشي زير يه سقف زندگي كنن،هيچ مشكلي هم پيدا نكنن!ببخشيدا،خيلي ببخشيد ولي زرشك!شيشكي!! ما چه خوش خياليم...
هيچ فكر كرديم اين ترتيت نادرست چند نفر رو به گمراهي مي كشونه؟آيا اون زن هم جنس گرا و خيلي هاي ديگه كه من ازشون تحت عنوان بدبينان به جنس مخالف اسم مي برم،از بدو تولدشون اين جوري بودن؟آيا ما باعث نشديم اين باور غلط در ذهنشون شكل بگيره كه جنس مخالفت يه دشمنه؟آيا ما با محدوديت كاري نكرديم كه او ناچار بشه براي پاسخگويي به نيازهاي طبيعيش به كاري تشويق بشه كه هرگز صحيح نيست؟آخه حماقت تا چه حد؟چطور انتظار داريم يه عده رو از بچگي در مسيري غلط قرار بديم،به اين اسم كه حفظ آبرو بشه،بعد انتظار داشته باشيم خودشون در بزرگي راه رو از چاه تشخيص بدن،نه گمراه بشن و نه سرشون كلاه بره و گليم خودشونو هم به خوبي از آب بكشن بيرون...
من معتقدم كه اين فرهنگ نياز به اصلاح داره،نخير من معتقد نيستم درها رو كامل باز كنيم تا هر كي بپره تو بغل اوني كه دوستش داره،ولي اين طور جدايي و تفكيك قائل شدن هم جواب نمي ده،منكر اين كه بعضيها-چه آقا چه خانم-بي جنبه هستن و نمي تونن خودشونو كنترل كنن نيستم،ولي اين كه بي شعوري يه عده قليل رو به كل جمع تسري بديم و به اسم مبارزه با منكرات يه جمع رو تحت فشار قرار بديم معناش توهينه.بايد يه آزاديهايي رو ايجاد كرد،بله هر تغييري اولش يه زيانهايي داره،اروپا هم از روز اولش كه اروپا نشده،اونها هم اوايل ضرر آزاد كردن روابطشون رو دادن،ولي بعد كه مسئله عادي شد و براي همه جا افتاد ديگه همه چيز به حالت اولش برگشت.حالا اينجا هم اگه بقول معروف يكي از ديگري يه نيشگوني گرفت و بي جنبگي كرد كه ما نبايد بگيريمش زير مشت و لگد.اوني كه جنبه نداره هم بايد ديد چرا اين جوري شده؟آيا خودمون باعث بوجود اومدنشون نشديم؟همه جاي دنيا آدم ناجور هست،اما بي شك خيلي از اين آدمهاي ناجور رو ما اين جوري تربيت كرديم،مغزشونو با مزخرفات پر كرديم،انتظار هم داريم در نهايت به هنجار رفتار كنن،آيا واقعا اگه فلاني تو صورت فساني نگاه كنه،يا دو كلوم باهم حرف بزنن و خداي نكرده دست هم رو بگيرن آسمون ترك بر مي داره و سنگ از آسمون مي افته؟آيا واقعا زن نماينده شيطانه يا مرد موجودي سبع و قصي القلب؟يعني چه اين مزخرفات كه ما تو كله بچه هامون فرو مي كنيم؟تازه جالبه كه خودمون هم مي دونيم كه اون بچه هم اونقدرا خر نيست و بعد كه بزرگ بشه و چشم و گوشش باز بشه و بفهمه چه كلاهي سرش رفته،مي افته رو دور تلافي كردن و هر چي تو اون سالهاي از دست رفته انجام نداده رو يه شبه مي خواد جبران كنه،همه اش هم با نامردي و مخفي كاري...چرا؟چون ما باعثش شديم،چون اون بچه مي دونه جامعه تحت هر شرايطي خودشو مي زنه به نفهمي...به اسم حفظ آبرو اصلا دلش نمي خواد حرفي راجع به اين مسائل بياد وسط،تو هم اگه زرنگي،زير آبي برو،تا گير نيفتادي اشكالي نداره،ولي اگه گير بيفتي جامعه رسوات مي كنه كه هيچ،مسئوليت هم به گردن نمي گيره.به جامعه چه مربوطه كه تو بلد نيستي خودت رو كنترل كني؟همين جا يه پرانتز باز مي كنم كه بگم بنابراين از عوارض مثبت اين تربيت ناب اينه كه ما يه مشت بچة دروغگو و شايد بهتر باشه بگيم دو رو تربيت مي كنيم،بچه اي كه خودش شايد دوست نداشته باشه به والدينش دروغ بگه،ولي چون چاره اي جز اين نداره به اجبار اين كارو مي كنه....بله همه خودشونو زدن به نفهمي،تا اين مسئله گريبان خودشونو نگيره حتي نمي خوان اسمي ازش ببرن،جامعه هم كه ظاهرا ترجيح مي ده همه هم جنس گرا و بدتر از اون در نهايت هم جنس باز بشن ولي دور از جون،پناه بر خدا،زبونم لال هيچ دختر و پسري همديگرو لمس نكنن...بخوام راجع به اين موضوع حرف بزنم،حالا حالاها بايد بنويسم...ابعاد اين مسئله خيلي گسترده تر از اين حرفهاست...من فقط دلم به حال اون نوجوونها و جوونهايي مي سوزه كه دوست دارن صادق باشن،دوست ندارن گناه كنن،دوست ندارن به پدر و مادرشون دروغ بگن، ولي جامعه هيچ راهي پيش پاشون قرار نمي ده...انگار كه بهشون داره مي گه آي جوونا من كاري به كارتون ندارم،تا پشتم به شماست و نديدمتون هر غلطي دوست داريد بكنيد،ولي اگه ببينمتون و مچتونو بگيرم واي به حالتون!!يه دست مرتب به افتخار اين جامعه مثلا غيرتمند!
|