Monday, September 13, 2004
از قديم گفتن اگه مي خواي چيزي رو فراموش كني كاري كن اون چيز جلو چشمت نباشه،بقول معروف از دل برود هر آن چه از ديده برفت...نمي دونم كي اين ضرب المثل رو گفته،و نمي دونم تا چه حد مصداق پيدا مي كنه،شايد براي شما يا اون كسي كه اين جمله رو گفته صادق باشه ولي متاسفانه در مورد من نه!نمي خوام بهتون نق بزنم،نمي خوام حتي ازتون راه حل بپرسم،هر كي درد خودش رو داره،خودشم بايد با دردش بسازه،مردم كه بي كار نيستن واسه آدم نسخه بپيچن!آه و ناله كردن كار آدم هاي ضعيفه....بله...ديشب خيلي برام جالب بود،بعد مدتها داشتم اون آهنگي رو كه عادت دارم باهاش زمزمه كنم « آي آرزو...برگرد پيشم آرزو» رو گوش مي دادم...گفتم حالا كه از شور و حال اوليه ام كم شده و تونستم يه جوري با مسئله كنار بيام،بذار يه بار ديگه اين آهنگ رو گوش بدم ببينم هنوزم برام اون حالت ويژه رو داره يا نه...معلوم بود كه نداشت،اينو خودم حدس مي زدم،ولي بازم وقتي آهنگ تموم شد بوضوح مي ديدم كه چشمام دارن مرطوب مي شن،هنوز يه جاي دلم بد مي سوزه،با اين كه اندازه يه لكه است،ولي دردش قد يه دنياست...آقا،كي گفته از دل برود هر آن چه كه از ديده برفت؟اين مزخرفو كي سر هم كرده؟آخ آرزو...آرزو..... بد جور دلم گرفت....دوستم اومد دنبالم....باهم قدم مي زديم،بهش گفتم كه خواهراي آرزو دانشگاه سراسري هم قبول شدن،اونم واسم تعريف كرد كه خواهر آرزو با فلان كس دوست شده...سرمو با تاسف تكون دادم،آره به من چه!تو كه نه داداششي نه كس ديگه ايش...مذهبي هم كه نيستي،پس برو دنبال كارت! دلم سوخت،اين دلم بود كه مي سوخت،آخه فلاني رو چه به خواهر آرزو؟از سرش هم زياده،همون طور كه آرزو از سر پيمان زيادي بود...به هر حال قدر زر زرگر بداند قدر گهر گهري...آره،واسه خودم قدم مي زدم،چهره آرزو مدام جلو چشمم بود،همه اش احساس مي كردم يه گوشه ايستاده و داره تماشام مي كنه...آره،اين جوري از دل مي رود هر آن چيز كه از ديده برفت آقاي ضرب المثل ساز....شب خوبيه،بزنم بيرون،امشب مثلا عيده،برم بلكه خواهر آرزو رو هم ببينم،خودش رو هم كه مهم نيست ببينم يا نه،چه لزومي داره ببينم وقتي كه به صورت هر دختر جووني كه نگاه مي كنم قيافه اون مي آد جلوي چشمام؟
|
|