<$BlogRSDURL$>

Sunday, August 29, 2004

آرزو!
بدو برو كوله پشتي تو بردار و بيار،هموني كه زرد بود با حاشيه آبي رنگ! آخه فردا مي خوايم بريم كوه! مي خوايم بريم گلاب دره،دار آباد، آبشار كوچيك،جنگل كارا! تو همون گرمكن هميشگي تو مي پوشي ديگه؟ هموني كه آبي آسموني بود و سه تا نوار سفيد هر دوسمتش داشت...راستي آرزو،اسكيتت! اسكيت بوردتم بيار!هموني كه آبي پر رنگ بود رو مي گم،بيارش مي خوايم باهم اسكيت سواري كنيم...آرزو...راستي چرا همه وسايلت به رنگ آبي بودن؟ هميشه اينو از خودم مي پرسيدم...تو حتي اسم فاميلتم معناي آبي مي ده،كلا تو رو بايد با رنگ آبي مي شناختيم،حالا چي شده كه الان سياهپوش شدي؟ مانتوت سياه،روسريت سياه،شلوارت سياه، صندلهات سياه....مي دوني چند ساله به تنت غير از رنگ سياه رنگ ديگه اي نديدم؟

آرزو اينجا رو نگاه كن،اين عكستو مي گم،باد زده وسط موهاتو و اونا رو پريشون كرده! نه،نه! دستشون نزن،مرتبشون نكن،بذار همين جوري بمونه،اين جوري قشنگتره........

آرزو طرف خوش تيپه؟همون پسره رو مي گم،هموني كه گفتي مي خواي باهاش عروسي كني...خوش تيپه؟ چند سالشه؟پولداره؟ رفتارش باهات خوب هست؟اذيتت كه نمي كنه؟چقدر دوستت داره آرزو،آيا تا به حال بهت گفته؟فكر مي‌كني بيشتر از من دوستت داره يا كمتر؟

آرزو به نظر تو آدم براي رسيدن به آرزوهاش چند سال منتظر بمونه كافيه؟يه سال؟دو سال؟ده سال؟ يا شايدم سيزده سال؟ مي دوني، به تجربه بهم ثابت شده كه آدم با صبر كردن مي تونه به آرزوهاش برسه،يه مثال برات مي زنم، من اون سالها،همون موقعي كه تازه باهات آشنا شده بودم،يه آرزويي داشتم،يه آرزوي بچگانه كه خب اون موقعها خيلي برام ارزشمند بود.يه بازي كامپيوتري! يه بازي كامپيوتري كه تو شهربازي ديده بودم،از اون بزن بزنها بود آرزو،يه مرده مي رفت به جنگ اشرار و تبهكارانو آخر سر يه غولو شكست مي داد و دوست دخترشو آزاد مي كرد! خيلي از اون بازي خوشم مي اومد،زموني كه ژتون 5 تومن بود،من 300 تومن تو اون دستگاه پول ريختم تا تونستم بازي رو تموم كنم! نمي‌دوني چقدر چشممو گرفته بود آرزو!طوري كه به خاطرش رفتم كلي پول دادم و سگا خريدم!ولي اون بازي ماله سگا نبود!! بعدها فهميدم اون بازي يه دستگاه پوليه كه هيچ جا نمي فروشنش...ولي آرزو من سالها بعد اون بازي رو صاحب شدم...سال 79 بود كه تصادفي تو اينترنت ديدم اون بازي رو بطور مجاني گذاشتن براي دان لود!! بله به همين آسوني من رويا مو تصاحب كردم،فقط...فقط 9 سال بابتش صبر كردم....خب آرزو اين كه چيزي نيست، من براي ساير آرزوهام هم كم و بيش به همين اندازه صبر كردم و به تك تكشون هم رسيدم...فقط...فقط نمي دونم چرا هرجي صبر كردم و تو نوبت تو نشستم بدستت نياوردم!شايد تو با بقيه آرزوهام فرق داشتي،شايد براي تو بايد بهاي بيشتري مي پرداختم،بهايي بيش از سيزده سال عمرم؟

آرزو از اين به بعد اگه دلم برات تنگ شد چيكار كنم؟من در اين مدت مي اومدم زير پنجره اتاقت،چشممو به شيشه مي دوختم و تو دلم باهات حرف مي زدم،هرچند تو هرگز كنار پنجره نبودي،ولي من در خيال تو رو مي ديدم كه ايستادي و داري به حرفهام گوش مي دي...آرزو...وقتي بري اتاقت به خواهرات مي رسه،مگه نه؟خودت بگو،اگه من باز دلم برات تنگ شد بيام دوباره زير پنجره؟همچنان با شيشه اتاقي حرف بزنم كه مي دونم ديگه بهت تعلق نداره؟

امروز دوستم يه چيز خنده دار برام تعريف مي كرد آرزو!‌مي گفت وقتي تو بري من مدتي نمي گذره كه فراموشت مي‌كنم،مي گفت كافيه سر و كله يه جانشين مناسب پيدا بشه تا من همه چيزو فراموش كنم،اون عقيده داشت كه من هم مثل خودشو برادرش هستم كه بعد يه بار خواستگاري ناموفق،زرتي رفتن سراغ بعدي! آرزو به نظرت دوستم درست فكر مي كنه؟نمي گه من اگه قرار بود دلسرد بشم خب تو اين همه سال شده بودم؟يعني اون فكر مي كنه در طي اين همه سال كه من تو نوبتت نشسته بودم هيچ كيس مناسبي برام پيدا نشد؟ مي بيني بعضي ها چه ساده لوحانه فكر مي كنن آرزو؟

مي گم آرزو به نظرت اگه يكي بخواد خلاف اون چه همه مي گن عمل كنه جرم كرده؟بايد محكومش كرد؟بايد كوبيدش؟من معتقدم با صبر كردن يه روزي تو رو هم بدست خواهم آورد،منتها ممكنه اين بار زمان انتظار خيلي طولاني باشه،خيلي طولانيتر از دفعه هاي قبل،خب حالا به نظرت من اشتباه مي كنم كه مي خوام سر عقيده ام باقي بمونم؟خب براي من تو همه چي هستي،من تو رو مي خوام،نه هيچ كس ديگه اي رو...به من چه كه دختر فلان كس فوق ليسانس فلان رشته رو داره،يا به من چه كه باباش پولداره يا مادرش استاد دانشگاهه...آرزو نمي فهمم چرا همه رو اين چيزا تكيه دارن؟شايد هم من اشتباه مي كنم،شايد من از معيارهاي انتخاب همسر بي خبرم...شايد همه اونهايي كه عروسي مي كنن عنوان خانومشونو يا مدرك تحصيلي پدر زنشونو قاب مي كنن مي زنن به ديوار يا مي اندازن گردنشون و تو خيابون پز مي دن...ولي خب من براي من اين چيزا مهم نيست آرزو،تو برام همه چيزي،تو خود عشقي آرزو،خود عشق! من براي نظر ديگرون احترام قائلم،به خصوص پدر و مادرم كه مثل بقيه اولويت اول رو به مدرك و از اين جور چيزا مي دن،ولي آرزو منم عشقم رو با هيچ چيز معامله نمي كنم،من اونو به هيچي نمي فروشم!نه به مدرك،نه به خانواده،نه به مكنت و نه به زيبايي!آرزو من تو رو با هيچي معاوضه نمي كنم،هيچي!!!

|

This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com